دون ژوان در جهنم
«دون ژوان در جهنم» یک بخش از نمایشنامهٔ «انسان و ابرانسان»، برگرفته از عنوان و نام قهرمان اپرای موتسارت است که در ۱۷۷۸ ساخته شد. بهواسطه این نمایشنامه، افسانهٔ قدیمیِ مولیر به نام «مهمان سنگی» دوباره زنده میشود. شخصیت اصلیِ داستانِ مولیر شخصی به نام «دون ژوان» است که بیشباهت به دون ژوانِ برنارد شاو نیست. با این تفاوت که برنارد شاو دنبالهٔ نمایشنامهٔ مولیر را در جهنم بر روی صحنه میبرَد.
محوریت اصلی داستان مفهوم حقیقیِ زندگی و مرگ است. این نمایشنامه گفتوگوی میان چهار پرسوناژ است: آنا، دون ژوان، مجسمه و شیطان. اما همانطور که ابراهیم گلستان در مقدمهٔ کتاب اشاره دارد، این بخش صرفاً یک داستان یا نمایش نیست، یک درگیریِ دربارهٔ مسائل فکری است با موضوعی فلسفی.
آنا معشوقهٔ دون ژوان است که دامان عفتش لکهدار شده و پدرش از روی عصبانیت دون ژوان را به نبردی تنبهتن دعوت میکند. در این نبرد دون ژوان پیروز و پدر کشته میشود. دون ژوان به جهنم میرود، چون دستش به خون پدر آنا آغشته شده و از طرفی آدمی بیبندوبار بوده که مدام زنان را فریب میداده است. اکنون سالهاست که دون ژوان در جهنم است و آنا که پنجاه سال بعد از دنیا میرود، در جهنم دون ژوان را ملاقات میکند، اما پیر شده و دون ژوان ابتدا او را نمیشناسد. آنا خود را زنی پاکدامن میداند که در زمان حیاتش مدام در حال توبه کردن به درگاه خداوند بود، بنابراین از دیدن خودش در جهنم متعجب میشود و پیوسته درصدد است که به بهشت برود.
اما پدر آنا در بهشت است و گاهی به جهنم سر میزند. پدر به شکل یک مجسمه در تمام داستان نقشآفرینی میکند و شیطان نیز در لباس رسمی مدام به شکلی مرموز و سیاستمدارانه در مباحث شرکت میکند و عقایدش را بروز میدهد. آنها دربارهٔ همهچیز حرف میزنند؛ دربارهٔ امید، زندگی، مرگ، آدمی، زن، قدرت، اعتبار، مذهب، و حتی بحثهای فلسفی.