عرض حال
رستم بچه ای بود مثل همه بچه های دیگر.یک بار در سالن باشگاه نمایشی تماشا کرد که خیلی به دلش چسبید.پشت صحنه هم رفت.تصمیم گرفت برود توی کار نمایش . دلش می خواست کاری بکند که بعد از مردنش همه یادشان باشد.
اما نه.کور خوانده بود. باید مثل همه بچه های خوب و سر به راه دیگر میرفت مدرسه و درس میخواند و آن قدر مشق می نوشت و جریمه می نوشت تا آدم می شد و می افتاد توی سیاهی لشکر آدمها
Rostam was a child like every other child.Once he has watches a theatre,he saw the back stagehe, liked it and he wanted to do that job.He wanted to do something that after his death everybody would remember him.
But it didn`t go that way.He should go to school and he should do so much homework that he become something.