جامعه تعزیه: جستاری در روان رنجور ایرانی
ایرانیان به مثابه یک تشکل اجتماعی و جامعهسیاسی بر پایه دولت فرهمند هخامنشیان خود را شناختند، اما استخوانهایشان نیز زیر بار شکستهای آن امپراتوری شکوهمند شکست و از آن پس همه تلاشها به آن گرایی که آن شوکت و فره از دسترفته را از نو دریابند؛ و این گرایش بهتدریج در جامعه ایران خود را چنان درونید که جزیی از ساخت ناخودآگاهی آن گردید و بههمین سبب، هر یک از ایرانیان همچنان در ناخودآگاه خود در فکر بازگشت به پیش از آن لمحه تاریخی است که هزیمت آنان آغازیدن گرفت. هزیمتی که هرگز سر باز ایستادناش نبود: فرایند شکستها و رنجهای پیدرپی، شکستها و رنجهای پیدرپیای که در نهایت جامعه تعزیه را فرآوری کرد. از همینرو، مهمترین خلاقیت فرهنگی این جامعه، نمایش تعزیه و نگرهی تعزیتی به زندگی بود: آن را که اندیشه فزون، رنجاش فزونتر! و این همان سخن بنیادینی است که هر لحظه در جامعه ایرانی به هزارتای و کرنا هنوز هم نواخته میشود.