.ماه نخشب <> Mah-e Nakhshab

18.00

20% Off
Close
Price Summary
  • 22.50
  • 18.00
  • 20%
  • 18.00
  • Overall you save 4.50 (20%) on this product
In Stock
Additional Information
Book Author Nafisi, Saeed
Publisher Amirkabir Publication
Published place Tehran
Published date 1347
Edition Thirth Edition
Cover type Hardcover
Pages 303
Weight 580
Dimensions 22.2 × 14.5 × 2.8 cm
Language persian
Agegroup Adults
نویسنده/مولف نفیسی، سعید
نام ناشر امیرکبیر
دسته بندی ادبیات ایران (رمان تاریخی), ادبیات ایران (رمان و داستان), ادبیات فارسی
تاریخ انتشار 1347
محل انتشار Tehran
گروه سنی بزرگسالان
تعداد صفحات 303
زبان فارسی
نوع-جلد جلد سخت (گالینگور)
Description

ماه نخشب

کتاب ماه نخشب اثر سعید نفیسی نخستین مجموعه داستان تاریخی به زبان فارسی است. این کتاب دربرگیرنده‌ی چهارده داستان کوتاه می‌باشد و هدف از نگارش آن روایت داستان زندگی پهلوانان و قهرمانان بزرگ ایرانی است که در راه پاس‌داشت سرزمین ایران، جان‌فشانی کرده‌اند.

تاریخ، دریچه‌ای است به گذشته و برای شناخت انسان‌های پیشین. تاریخ پیوسته تکرار می‌شود و مطالعه‌ی آن پند و اندرزهای فراوانی را به ‌همراه دارد. چگونگی و نحوه‌ی آموزش تاریخ، از سالیان دور مورد توجه صاحب‌نظران این رشته بوده است. بهره‌گیری از داستان‌ها و رمان‌های تاریخی شیوه‌ای است که در غرب توجه زیادی به آن شده ولی متأسفانه در کشور ما به این سبک و شیوه کم‌توجهی شده است. سعید نفیسی از نخستین تاریخ‌نگارانی است که به اهمیت این موضوع پی برده و اقدام به نگارش مجموعه داستان‌های تاریخی نموده است.

استفاده از داستان‌های تاریخی بر فهم مفاهیم تاریخی تأثیر مثبتی دارد و باعث علاقمندی هرچه بیشتر مخاطبان به این حوزه می‌شود. ایران سرزمینی قهرمان‌خیز است و در جای‌جای آن دلاورانی بوده و هست که داستان زندگی آنان همواره برای ما جذاب و شنیدنی است. سعید نفیسی در کتاب ماه نخشب با غور و تفحص در متون تاریخی به ذکر مختصری از زندگی چهارده تن از این قهرمانان و بزرگ‌مردان می‌پردازد.

در بخشی از کتاب ماه نخشب می‌خوانیم

در این زمان در دستگاه خلیفه اخترشناسی بود ایرانی که بزیست پسر فیروز نام داشت و مأمون نام او را گردانده و یحیی بن منصور گذاشته بود. روزی مازیار زایجه‌ی خود را در آستین گذاشت و پیش او رفت و سلام کرد و خواست به او بنماید. بزیست توجهی نکرد تا این‌که یک تن از خاندان حرشی که با مازیار بود، گفت وی شاهزاده‌ی طبرستان و مازیار پسر قارن پسر ونداد هرمزد است. اخترشناس چون نام وی و پدرانش را شنید، برخاست و پوزش خواست و زایجه را گرفت و ببوسید و در آن نگریست. نظر مسعود و دلایل اقبال و نیروی طالع در آن دید، امید نیک در او بست و خانه را خالی کرد و به او گفت: «اگر من تو را تربیت و خدمت کنم حق آن می‌شناسی و ضایع نمی‌کنی و منت داری؟» مازیار با وی پیمان بست و سوگند خورد. چندی گذشت تا این‌که این مرد اخترشناس روزی در خلوت حال مازیار و طالع و مولود او را و نیکویی که از او به دولت خلیفه خواهد رسید با مأمون گفت. مأمون فرمان داد او را آوردند و چون پدرش قارن را دیده بود و می‌شناخت، دستور داد که مسلمانی بر او عرضه کنند مازیار بدین‌گونه اظهار مسلمانی کرد و مأمون او را محمد نام گذاشت و ابوالحسن کنیت داد.

مازیار بدین‌گونه چهار سال در بغداد زیست تا این‌که در 208 مأمون به راهنمایی بزیست اخترشناس که می‌گفت طالع او برای حکمرانی طبرستان موافق است، او را به همراهی موسی بن حفص از فرزندان عمر بن العلاء به حکمرانی طبرستان و رویان و دماوند فرستاد؛ بدین‌گونه که مازیار بر کوهستان حکمرانی کند و موسی بر هامون. موسی پیش از آن حکمرانی ناحیه‌ای را داشت و خلیفه بر او خشم گرفته و او را معزول کرده بود و او در این هنگام به مازیار پناه برد و چون مأمون خواست مازیار را به طبرستان بفرستد، او از خلیفه خواست که موسی را هم با او روانه کند و از خطای او درگذرد و چون مازیار و موسی به طبرستان رسیدند مردم آن سرزمین زیر پرچم مازیار گرد آمدند.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه‌ی نویسنده بر چاپ اول کتاب
مقدمه‌ی نویسنده بر چاپ دوم کتاب
1. جوانمرد خراسان
2. ماه نخشب
3. پسر آذرک

(برگرفته از سایت کتابراه)

Scroll To Top
Close
Close
Shop
Sidebar
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend