کولی کنار آتش
داستان های منیرو همیشه بوی دریای جنوب را دارد. حدیث نخل و ماهی و هرم آفتاب و صفای مردم سوخته و بومی اش خواننده را به کناره خلیج فارس میکشاند. روی ماسه های داغ مینشاند، زیر نسیم بادهایی که از عمق دریا آرام آرام می سُرد، آرامشی به مسافرلب تشنه میدهد. نوشته است که تدوین این رمان 9 سال طول کشیده همین، روایتگر وسواس و دقت اوست و تجلی عشق و مهرش به فرهنگ زادگاهش.
«آینه» دختر کولی، با مردی قصه نویس که برای گذراندن تعطیلات نوروزی از تهران به جنوب رفته آشنا میشود. نویسنده تهراِنی، شبی درچادر کولی ها دختر جوان را درحین رقص میبیند. پای صحبتش مینشیند. از قصه های دختر یادداشت برمیدارد. ازاین دیدارها و صحبت های نویسنده که «چشم های زیتونی» دارد دردل آینه آشوب بپا میشود و سرانجام اختیار از دست داده، دیوانه وار ایل و تبار و قافله کولیان را رها میکند و درپی نویسنده، از بوشهر به شیراز و بندرعباس وقشم، بالاخره به تهران میرسد وچندسال بعد پا به بلوغ و تجربه، به زادگاهش برمیگردد و درکناره بوشهر داستانش به پایان میرسد.
دراین سالها، کولی جوان از خواب گران بیدار میشود اعتماد به نفس پیدا میکند.با مرد و مردمان درمیآمیزد و درآشنائی با دنیای جدید دگرگون میشود.
منیرو، با اشرافی که به فرهنگ کولیان دارد، خواننده را در فضای شبانه قلندران ساحلی سیر میدهد. با رسوم بدوی بیابانگردانی که همیشه درهمه فرهنگها درحاشیه زیسته و رغبتی هم به زندگی برآمده از تمدن علم و صنعت ندارند، آشنا میکند. مرد و زن را میکاود. امیال طبیعی زن را به طور ساده ولو با آلوده دامنی برجسته میکند. شجاعتش راباید ستود. آینه ها در هرجامعه باید آینه وار بزیند تاسیاهی های فلاکت بار مردسالاری .ازتاریخ زدوده شود
”کولی کنار آتش” رمانی است تحسین شده به قلم ”منیرو روانی پور”، که داستان یک زن کولی به نام ”آینه” را روایت می کند. ”آینه” که پایش را آن سوی مرزهای سنت قبلیه اش گذاشته و با مردی نویسنده ارتباط برقرار می کند، با خشم قبیله اش رو به رو می شود اما با وجود تمام شکنجه ها و بلاهایی که بر سرش می آورند، حاضر نمی شود بگوید با چه کسی بوده است. در نتیجه قبیله او را طرد می کند و او را که نیمه جان است همانجا رها می کند. پدرش که توان سرپیچی از قوانین قافله شان را ندارد، تنها کاری که می تواند بکند باقی گذاشتن کوزه ای پول برای ”آینه” است. ”آینه” با بهبود زخم هایش تصمیم می گیرد نزد مرد نویسنده بازگردد اما متوجه می شود که او مهمانی نوروزی بوده و حالا از شهر رفته است. ”آینه” مدتی را به سرگردانی سپری می کند تا دست سرنوشت او را به شیراز و زنی سوخته می رساند.
زن سوخته قربانی دیگری از تعصبات پوسیده است و زمانی که خودداری کرد تا گیسوان بلندش را به عنوان نذر بچینند، سزای سرکشی اش سوختن در آتش تعصب بود. دو زن در کنار هم کار می کنند تا زندگی بگذرانند اما این پایان سرگردانی های ”آینه” نیست. او باز هم با زنان دیگری آشنا می شود و به جاهای دیگری می رود و در این میان، مبارزات سیاسی و فضاهای مبارزه ای نیز در کشور وجود دارد که در پس زمینه ی داستان پیش می رود. ”منیرو روانی پور” در ”کولی کنار آتش” ماجراهای زیادی را پیرامون فقر فرهنگی جامعه و ظلم هایی که در حق زنان صورت گرفته به همراه اعتراضاتی که علیه تبعیض و بی عدالتی انجام می گرفت، در زمینه ای از مبارزات سیاسی و دانشجویی آن دوره به تصویر کشیده است.