Original title | The winter`s sleeping |
---|---|
Book Author | Taraghi, Goli |
Publisher | Farzan Publishing |
Published place | Tehran |
Published date | 1377 |
Edition | Fourth Edition |
Volume | 1 |
Pages | 137 |
Weight | 300 |
Dimensions | N/A |
Khab-e zemestani
€3.77
Price Summary
- €3.77
- €3.77
- €3.77
خواب زمستانی
خاطرات یک مرد بازنشسته :
داستانی دیگر از گلی ترقی نویسنده خاطرات پراکنده، رمان موفق و پرخواننده دو سال گذشته. «خواب زمستانی با شیوه ای ساده و کلماتی دقیق و طنزی خاص و با قدرت قلم، به ما تذکر می دهد که بدون درد زیستن، عشق به زندگی امکان ندارد».
«خواب زمستانی بیانگر زندگی همگانی و قبیله ای آدم هایی است که حضور ناگریز «مدرنیته» را احساس می کنند و از الزام فردیت و قبول فردی و تنهایی و مسئولیت، هراسان هستند».
میز گرد نویسندگان- رادیو فرانسه از یک جا باد می آید، از درز پنجره ها، از زیر در، از یک سوراخ نامرئی، زمستان آمده، به این زودی. زمستان ها با هم بودیم؛ من، هاشمی، انوری، عزیزی، احمدی، مهدوی و البته آقای حیدری.
چه زود گذشت. هفتاد و پنج سال، یا هفتاد و هفت یا بیش تر. نمی دانم. حساب روزها و سال ها از دستم در رفته. دو سال کمتر، دو سال بیشتر، چه فرقی می کند؟ پیری از کی شروع شد؟ از کی مرگ حضور خودش را تائید کرد؟
یک روز یک نفر گفت «پیرمرد، مواظب باش نیفتی.» پشت سرم را نگاه کردم. گفتم «آره، مواظب باش نیفتی.» برگشتم تا هر که بود دستش را بگیرم. ماتم برد. از خودم پرسیدم «با منه؟» باورم نشد و گذشتم.
آقای حیدری می گفت «اووه، کوتا چهل سالگی. حالا حالاها مونده، یه قرن مونده، شایدم هیچ وقت نیاد، هیچ وقت.» چه سرمایی. چه سوزی. دنیا دارد یخ می زند. دنیا دارد همراه من یواش یواش می میرد. چراغ را روشن می کنم. صندلیم را به بخاری می چسبانم. می نشینم و پتو را دور خودم می پیچم.
————————————————————————————————
این رمان شامل ده فصل است که داستان زندگی هفت پیرمرد را روایت می کند. این هفت شخصیت، با توسل به خاطراتی که در حافظه متن و یکی از راوی ها، پنهان است، کالبد شکافی شده و فضای مرگ آلود و پر از یاس دنیای ترقی را بازآفرینی می کنند. در حین خوانش رمان خواب زمستانی، نمی توان به باقی مانده نوع زبان مجموعه من هم… بی توجه بود. خواب زمستانی در واقع شکوفایی هدفمند آن نگاه تیره و بدبین است که در اینجا با توسل به زمان و مفهوم کهنسالی درونی تر شده است. در واقع این نگاه یخ زده و هراس آلود، در سایر آثار ترقی با توجه به عنصر کودکی و یا شاعرانگی، کمتر تکرار و دیده شده است. ترقی با محور قرار دادن مفهوم پیری و زوال جسمی و ذهنی، دنیایی را آفریده که آدم های آن در لحظات پایانی به سر می برند و می خواهند با بازگشت به گذشته خود و دیگران، احساس نمور یاس را به فراموشی موقت بسپارند. در این نگاه دو مولفه اصلی به شدت برجسته به نظر می رسند. نخست اینکه ترقی با توجه به بافت سالخوردگی جسمی و ذهنی، راوی خود را از روایتی خطی و حکایت گو دور کرده و نقاط و لحظه هایی سرنوشت ساز را در بستری از چهره ها، بازگو می کند. آدم های او از زوال احمقانه درون خود آگاه هستند و یأسی که ریشه آن در نوعی شکست از آرمان ها و زمان است موجب روایتی بریده بریده شده است. ترقی انسان کهنسال خود را به نحوی طراحی کرده که، توصیف گرا نبوده و هرآنچه را که می سازد در ذهنش به انجام می رساند.
در هر فصل، نویسنده با محور قرار دادن یکی از اعضا و توجه به داستان ها و نقش سایر شخصیت ها، آن ذهنیت جمع گرا را تکرار می نماید. آدم های او با وجود پناه بردن به ذهن و خاطرات عقیمشان باز هم تحت تأثیر یک ذهن جمعی هفت نفره هستند که در حین روایت تحت تأثیر آن قرار می گیرند. به همین جهت فرسودگی فردیت های منعقد نشده و در حین حال، سالخورده، متلاشی شده و برای حفظ خط روایی ناچار است که علاوه بر از خود گفتن، موقعیت های دیگران را نیز گزارش کند و این یکی از بهترین نمونه های روایتی است که می کوشد مفهوم سالخوردگی را با توجه به یک ساختار در حال ریزش بیان نماید. دومین راهکار ترقی برای انعکاس پیری و فرسودگی، توجه به ذات عنصری به نام ماجرا است.
ترقی در بسیاری از داستان های کوتاه خود، نشان داده که یکی از بهترین نویسندگان ماجرا و اتفاق درون متنی است و عموم فضای داستان های وی، یک و یا چند ماجرای داستانی را در بردارند. اما خواب زمستانی با وجود برخورداری از تکنیک رجوع به خاطرات، ماجرای تکان دهنده و یا دراماتیک خاصی ندارد. رمان، فضایی را می آفریند که، به دلیل، فقدان انرژی برای روایت ریشه های رفتاری خود و یا دیگران، بیشتر به طرف یک بیان شاعرانه حرکت کرده است. به این معنی که این ذهن کلی که گاهی از دیدگاه من راوی و گاهی از منظر دانای کل روایت می شود، در یافتن موقعیت هایی تکان دهنده، ناتوان شده است.
روایت قطعات خود را از بودن ها و زیستن های مختلفی اخذ کرده، بنابراین یک نگاه ثابت که می تواند، کارگردان قصه جمع باشد، وجود نداشته و آن گمگشتگی و حالت احتضارگونه متن از بین نمی رود. از سویی دیگر ترقی، برای هر شخصیت و هر لحظه، ریتم و فضای خاصی را آفریده است. به نحوی که گاهی ما با یک رئالیسم روزمره روبه رو هستیم، گاهی آن رئالیسم، تبدیل به قصه ای انتزاعی و خیال گونه می شود و گاهی، فضا حال و هوای بیانی اکسپرسیونیستی (که وجه غالب نیز هست) را پیدا می کند. این تغییر مدام و زیرکانه فضا و مکان داستانی به همراه سرگیجه گرفتن در زمان، آن شکل و حالت راوی محتضر را به خوبی بیان می نماید. پس در اینجا فردیت خنثی شده و یک ذهنیت جمعی کل رمان را می سازد. ذهنیتی که هر یک از قطعه های آن در لحظه ای کوتاه فاعل متن به شمار آمده و به همان سرعت نقش خود را از دست می دهند.
این هارمونی در ساختار متن یک کنش متناقض نما را به وجود می آورد که باعث می شود تا قسمت های مختلف رمان در عین ارائه یک فضای عمومی قابل لمس، همدیگر را طرد و نقض نمایند. گلی ترقی، در این باور، دیالوگ هایی را طراحی کرده که در بهترین حالت خود، نقشی اطلاع رسان و آگاهی دهنده دارند. در واقع به جای دیالوگ، گفت وگوی درون ذهنی که نماینده دنیای روایت در برابر عناصر بیرونی است، پررنگ شده است. از سویی دیگر به دلیل حذف عنصری به نام ماجرا، حالتی گزارشی و در عین حال ساکن در متن به وجود می آید. این تناقض زیبا، از یک سو به حرکت کند روایت سرعت داده و از سویی پوچی و بیهودگی ساختار درون متن را گوشزد می کند. خواب زمستانی رمان هراس از دنیای بیرون است.
این هراس که ناشی از تنهایی فضایی نامتعارف و عدم درک آدم های پیرامون است یک محافظه کاری متنی به حافظه روایت تزریق می کند که طی آن، راوی قدرت و توان تشریح و یا توصیف دغدغه های ذهن خود را به صورتی عریان و بی واهمه ندارد. هرچه که متن به پایان خود نزدیکتر می شود، این حالت محافظه کارانه که ناشی از روحیه شخصیت است، برجسته تر شده و او را به نگاهی کلی و کلی تر حرکت می دهد. راوی برای خلق موقعیت خود، آن قدر از دیگران می گوید تا خود را کشف کند. ولی به دلیل هجمه ای از تصاویر و اشکال نه تنها این اتفاق نمی افتد، بلکه اندوه و هراس مذکور، او را به پنهان شدن و یا دور شدن از فردیت خود وادار می کند. گلی ترقی در خواب زمستانی، ساختاری را بنا نهاده که با فرمی کلیپ وار و برش گونه، از استعاره برای طرح موجودیت خود مدد و یاری می گیرد.
از منظر بیرونی، رمان خواب زمستانی دربرگیرنده یک واقعیت مهم تاریخی است. نویسنده ای چون ترقی که در کتاب اولش، میل به تصویر سیاه جامعه را پرورش داده و به سمت یک ادبیات نوآر حرکت می کند، با درک اوضاع خود، از دغدغه های گذشته دست برداشته و با حفظ کلیت ساختاری من هم چه…، رمان خواب زمستانی را می نویسد. دهه پنجاه، دوران جدیدی در جامعه ایران است. سرخوردگی اعم نویسندگان از چپ شوروی و احساس بی معنایی در میان سال های ایدئولوژی، آثاری را به وجود آورد که خواب زمستانی یکی از آنها است. ترقی در این رمان از یک وضعیت خاص یعنی خفقان ذهنی روایت می نویسد. آدم های او که در کتاب قبلی حداقل توانایی ارتباط با جامعه را داشتند، در اینجا و در عرض یک دوره کوتاه تا حد نفرت، پیر شده اند و در عین حال نمی توانند با بسط و پرورش خاطراتشان، یک مرثیه و یا بیانگری تیره را بنا کنند پس از فرم و حالت خردگرایانه و عقل مدار خود دور شده و به موجوداتی به شدت احساس گرا و یا اثیری تبدیل می شوند.
این آدم ها، در این رمان عموماً در دوره میانسالی روایت شده اند و به نوعی تنها راوی سالخورده، همان پیرمردی است که در فصل اول به طور مشخص ظاهر شده و جنبه های احساسی خود را خواسته و یا ناخواسته به متن سرایت می دهد. ترقی در این روایت که در حافظه آن چندگانگی فضا به شدت دیده می شود، یک شکست مفرط انسانی را بازگو کرده است و این شکست همان پیری و احساس ناامنی کردن است. وی پرتره ای می سازد که آدم های آن فاقد خون و گوشتی زنده اند و در اعماق ذهن بورژوای خود فاسد شده اند. این بورژوازی که ریشه های آن از جامعه بی انسجام دهه سی و چهل اخذ شده است، موجودیت خود را در نوعی اتحاد می بیند. اتحادی که هیچ موجود خارجی نباید به آن راه یابد و چنانچه این امر اتفاق بیفتد کلیت مجموعه در راه نابودی گام برخواهد داشت (اتفاقی که در رمان می افتد.) بعد از ارائه این چهره از وحدت وجودی! که ناشی از آرمان های خوش لعاب دهه های سی و چهل بود، یک تکثر با معنای شکست پدیدار شده و موجودی پارانوئیک می آفریند. موجودی هراس زده که در پی یافتن یک امنیت موقت، دست به دامن گذشته و خاطرات دیگر اجزای خود می زند.
اتفاق مهم در اینجا است که راوی اصلی بعد از سر زدن به ذهن سایر اجزا از تلاطم درونی آنها آگاه شده و می بیند که یک روایت کلان یعنی، زمان سیال، او را به بازی گرفته، مجموعه این هراس ها، به همراه ساختاری متفاوت و متغیر تمامی دستاویزهای ابژه و یا ابژه های متن را خدشه دار کرده و مرگ را به عنوان آخرین دستاورد پیش روی ایشان قرار می دهد. در این وضعیت عناصر و جزئیاتی مانند بیماری، درد، کتک خوردن، زخم و… اغراق فضا را دوچندان کرده و یک کابوس نرم و مستتر را موجب می شود. این مولفه ها یک هدف اصلی را به دنبال دارند، و آن درک بی خاطره بودن و یا بی حافظه بودن است. انسان ترقی در رمان خواب زمستانی خاطره نمی گوید زیرا خاطره با معیارهای این انسان یک مفهوم نوستالژیک و یا سمپاتیک است. او تنها و تنها تصاویری را که در یاد دارد در کنار هم چیده و می کوشد تاریخ جدیدی برای دوره خود بنویسد، اما این تصاویر منفعل و بی جان، پوسته ساکن خود را ترک نکرده و آن انزوایی که در داستان های گلی ترقی مشهود است به اوج می رسد. در این نقطه است که این انسان درمی یابد که هیچ چیزی در برابر دنیای بیرون نداشته و در عین حال، موجودی بدون حافظه، رویا و حتی تاریخ است.
ترقی در رمان خواب زمستانی به مرزهای یک رمان ذهنی نزدیک شده است. او با مدد از ده قسمت مجزا و استفاده از یک حالت کلی، یعنی پیری در تمامی این فصول، منطقی به وجود آورده که تکه پاره های ذهن را به هم نزدیک می کند. این فصل ها هریک دارای فرم و ساختی مختص به خود بوده و از دسته ای از گزاره های متفاوت تشکیل شده اند. به همین دلیل است که حافظه راوی در مقابل این چندگانگی، خلع سلاح شده و در داخل متن نیز دچار «انزوا» می گردد. تلاش عمده نویسنده نیز تلقین انزوای تاریخی در بافت روایی اثر است. انسان گلی ترقی در اوایل دهه پنجاه، تمام آن آنارشی موجود در سال های دهه چهل را از دست داده و حالا از منظر و جایگاه موجودی دوآلیته به مولفه های پیرامون خویش می نگرد.
از سویی دیگر خواب زمستانی، به نحوی ساخته شده که با توجه به همان بی حافظگی راوی، عنصر بازگشت و یا فلاش بک در فرمی کاملاً مدرن ساخته می شود. راوی به عکس های خاک گرفته و پوسیده ای نگاه می کند و چون به دنبال خاطره است می کوشد دچار تداعی گردد، اما فرم این تداعی به نحوی است که تصاویر زمان گذشته تنها در چارچوب عکس ها و پرتره هایی که در مقابل پیرمرد است، شکل می گیرد و از حدود آن فراتر نمی رود. تصاویر نیز به دلیل محدودیت تخیل راوی، حالتی متفاوت یافته و تنها در موجودیت فیزیکی موجه خود حرکت می کنند.
رمان خواب زمستانی یکی از برترین آثار ادبیات ایران در دهه پنجاه به شمار می آید و تفکر موجود در آن یعنی یأس و انزوای زودرس انسان آرمان زده و ایدئولوژی زده، مولفه ای است که در آن سال ها در بسیاری از نوشته ها دیده می شود. مثلاً آثاری مانند شب یک، شب دو از بهمن فرسی، سگ و زمستان بلند از شهرنوش پارسی پور، آواز کشتگان از رضا براهنی و… از جمله آثاری هستند که به نحوی این رویکرد را بازآفرینی نموده اند.
Memories of a retired perso