هفتاد سنگ قبر
هفتاد سنگ قبر کتابی است که به خاطر نام یدالله رویائی ، ارزش دوباره خواندن پیدا میکند :
۱ ـ کتاب قبلی رویائی ، لبریخته ها ، با شعرهایی کوتاه و فرم گرا که با نوع متداول زمان خودش ( شعر دهه شصت که شعرهایی انباشته از تصویر بود و بی توجه به زبان ) تفاوت اساسی دارد. این نوع شعر تا حد قابل توجه ای بر تغییر روند شعر در دهه ی بعدی (دهه هفتاد ) اثرگذار بود و از این نظر مهم است. رویائی یکی از
معدود شاعرانی است که ظرافت های بازی های زبانی را قبل از دیگران وجه غالب شعر خود می کند و در تعدادی از قطعات ، به واسطه همین ظرافت ها و
سطر بندی دقیق و دوری از دغدغه ی فهم ساده معنا ، با ایجاد ارتباط فرمی بین کلمات موجود در سطرهای متوالی و گاهی باساختن فرم های دورانی برای ترکیب کلمات ، زنجیره هایی از سطرهای زیبا را می آفریند که در آن فرم سازی غالب است و نه تصویر و نه معنا ، که برای زمان خودش دستاورد کمی نیست :
اداره تن / اداره حرف تن / حرف اداره در تن / تن در اداره حرف نو / نو می شود / نام نیامده نو در جدال می آید / و نام / خرم در حرف می شود / و حرف نام تن را نو می کند / وقتی که تن اداره حرفی نو را / در سلطه شبکه اعصاب / آواره محابا می دارد. ( لبریخته ها ـ ص ۱۰۵)
۲ ـ مشکلات لبریخته ها ، چندین ده صفحه شعر با استفاده از سطربندی ها و اندازه ها و حتی وزن های شبیه به هم ، که با ترکیب کلماتی محدود با روش های مشابه تولید می شوند و شاعر از فرم های طولانی تر شعر ، استفاده از سطر بندی های متنوع و ترکیبات وزن و بی وزنی ویا چند وزنی به شکل گسترده اجتناب می کند. پس از بیست صفحه بنظر می رسد ، در مرتبه ای از تسلط به شعر قرار می گیرد که دیگر نیازی به خلاقیت ، حس و تجربه در کار سرودن شعر نیست . فقط پنج ، شش کلمه جدید را در ذهن انتخاب کند ، فرم و وزن و طول سطر بندی ها از قبل وجود دارند ، کار آنقدر اتوماتیک است که شاید بشود چند صفحه شعر مشابه با کتاب پیش بینی کرد و به جای شاعر به کتاب افزود
۳ ـ هفتاد سنگ قبر ، همانطور که در مقدمه کتاب آمده بر اساس شکل صفحه کتاب فرم می گیرد ، متن هر صفحه انگار توصیفی از یک سنگ قبر ، شامل دو بخش ، یکی سر لوحه سنگ ( با حروف تو پر و سطر بندی شعری ) و دوم متن سنگ (با حروف نازکتر و سطر بندی نثری ) . قسمت شعری هر صفحه از نظر فرمی شبیه کارهای کتاب لبریخته ها و متن های هر صفحه کتاب ، تفاوت فرمی نسبت به کتاب قبلی شاعرند و در حقیقت نو آوری پیشنهادی شاعر در فرم محسوب می شود.
۴ ـ اشتراک اشکالات ، به نظر من اتوماتیزه شدن شعر که به واسطه فرم های یک نواخت و عدم خلاقیت در شکل و وزن به لبریخته ها نسبت دادیم ، در هفتاد سنگ قبر نیز به چشم می خورد ، مسئله دیگر اینکه در لبریخته ها ، شاعر به واسطه ی اولویت دادن به فرم سازی و کاستن از اهمیت معنا و تصویر ، نسبت به شعر دهه شصت در موقعیت آوانگارد قرار می گیرد ، اما در کتاب هفتاد سنگ قبر ، نه تنها بر این مزیت و موفقیت چیزی نمی افزاید، بلکه به علت در گیری ذهنی و افتادن به دام فرا روایت بزرگ مرگ ، یک پله هم از شعر عقب نشینی می کند و در حد نگارش متن ادبی با سوژه توصیف مرگ و قبر متوقف می ماند . اگرچه لحظه های کوتاه و سطر های درخشان شعری را نمی توان انکار کرد ، اما پس از خواندن چند صفحه ، بازی تکرار ها ، از نو آغاز می شود و ازین رو هر صفحه ی کتاب قبل از باز شدن قابل پیش بینی است . شاعر پر آوازه پس از یافتن یک فرم و احساس موفقیت ، تحمل شکست احتمالی به واسطه ی تجربه ی سایر فرم های ممکن و خلا قیت های پی در پی را ندارد و هراس از تجربه های نو ، تمامی صفحات را در حد تکرار یک فرم نگه می دارد : یک قطعه شعر کوتاه و یک قطعه نثر …
۵ ـ قطعات کوتاه شعر ، به طور متوسط با کمتر از بیست کلمه ، کوتاه تر و تصنعی تر از قطعات کتاب لبریخته ها ، البته با همان تبحر و بازی با کلمات که ویژگی شاعر است
وقتی در صفحه ۱۲۸ می خوانیم : من نیستم / تا آنچه هست باشد / و آنچه نیست هم . و در صفحه ۱۳۳ : در وقت مرگ برای مرگ / لایق تر از من / هیچکس نبود . و در صفحه ۱۳۹ : من که زمانی بودم / حالا هستم/ پس آنکه بود کیست که دیگر نیست / و آنکه نیست کیست که دیگر هست . و در صفحه ۱۴۶ : من هستم که او هست / من بودم که او بود / بزرگتر از من کوچکتر او بود / یک هیچ ناب بود . .
فکر می کنم ساختن تعداد بیشتری از این شعرها ، برای شاعر خوش فکر و متبحر چنان ساده است که هیچ تعجبی نداشت اگر به جای هفتاد سنگ قبر ، هفتصد سنگ قبر نوشته بود.
۶ ـ قطعات نثر ، توصیفی از مرگ و یا قبر و گاهی برداشتی از متون دیگر . باز آنچه مسلم است ، فراخی دست شاعر در تولید نثرها که بر اساس محتوی و به عنوان مکمل معنایی در کنار هرشعر قرار می گیرند . سوای خلاقیت ها و زیبایی های کلامی که البته کم هم نیست ، اما زیبایی متن ها نه از نوع شعر ، فاقد عناصر بوطیقایی شعری و بیشتر در قلمرو نثرهای ادبی و کلمات قصار ، دوتکه ای شدن و تقسیم بندی متن به دو قسمت شعر و نثر ، نوعی کار نوشتاری ـ بصری است که در آن مرزبندی بر اساس محتوی تعیین می شود و به تنهایی دارای شعریت نیست.
۷ ـ نکته ی دیگر ، متون عرفانی متافیزیکی دارند که جاودانگی ، اساس و بخشی از زیبایی این متون بر بی مرگی است . مرگ دری برای رسیدن و وصال با معشوق است : “ ـ پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم ؟ “ بازنویسی این متون در قالب های یخ زده شبیه قبر و بدون افزودن جایگزین مناسب چنگی به دل نمی زند . در ادبیات فارسی امروز کم نیست آثاری که در آنها متافیزیک با دنیایی مرگ شکن ، پرهیجان و انرژیک جایگزین شده ، اولین شاید بوف کور باشد . من این را به کتابی با ده ها صفحه ی یک نواخت با موضوع توصیف و ترس از مرگ و انتظار رسیدن مرگ ترجیح می دهم
۸ـ تصنع ، یک آدم با ذهن خلاق چه مدت می تواند بنشیند به فکر مرگ و دنبال کلمات قصار که مرگ را و انتظار مرگ را بنویسد . مدت زمان سرایش شعرها ، تصنعی می نماید. در عین حال رمانتیک دائمی متن ، عناصر رمانتیزه و چند صدایی کننده را از بین می برد ، عناصر متضاد چنان بی رمق اند که فاقد توان پارودی یکدیگرند ، زیرا مرگ محور اصلی همه چیز است و توان این عناصر را برای جلوه نمایی هنری و به چالش کشیدن همدیگر زایل کرده. در نهایت نیز اصالت دادن به معنای بزرگ ـ مرگ ـ جای حرکت زبانی ، نحو شکنی ، غریب گردانی و خلاقیت های بیشتر را تنگ می کند و صفحات کتاب پر می شوند از کلمات فضا ساز و پیشینه دار در تولید چند باره ی مفهوم مرگ . در آغاز دهه ی هشتاد شمسی ، پس از دهه ی درخشانی از شعر فارسی با نو آوری های بسیار در زمینه ی تولید شعرهای چند وزنی و ترکیبی ، چند صدایی ، فرم های گوناگون ، ترکیب های شعر و نقاشی ، آوردن انواع شکل های نگارشی و .. دیگر جایی برای هفتاد سنگ قبر به عنوان شعر آوانگارد نمی ماند ، به رغم دستمایه ای که با کاری جدی تر و پرداختی عمیق تر می توانست شاهکار رویائی باشد.