عشق و مرگ در آثار صادق هدایت
در ادبیات فارسی شاید هیچ کضمونی به اندازه عشق و مرگ نظر شاعران و نویسندگان را نگرفته باشد.
حدیث عشق و دل دادگی در حکایتهای کهن ایرانی ساختاری تثبیت شده دارد. به این معنی که دو دل داده تا دم مرگ بهم عاشق اند و فقط مرگ پایانی بر عشق انها است.
ریشه ازلی رابطه هایی چون زال و رودابه.رستم و تهمینه.سیاوش و سودابه.بیژن و منیژه.گشتاسب و کتایون.اردشیر و گل ناز.خسرو و یرین و مانند اینها در عشقی سرشته است که متضمن خوبی و خوشی پایدار است.
و این سعادت مندی و عاقبت به خیری در عشق نماینده خوش بینی ایرانی یا خوش گمانی مزدایی است.
در سنت غنایی و عرفانی ما اگر شادی تن سد راه شادی جان باشد وصل تنها مانع وصل جانها میگردد.
از طرف دیگر عشق به عشق-عشق برای عشق-عشق به مرگ است.و پایانی فاجعه امیز دارد. ئر حقیقت هر عشقی همواره در معرض جنون و مرگ قرار دارد. و میان عشق و مرگ پیوندی ناگسستنی و نامریی برقرار است.
فقط می توان با تدبیر یا تمهید مرگ را به تاخیر انداخت.هرگز نمی توان برای ان راه حلی قطعی یافت.
عشق و مرگ از مضامین اصلی و مورد علاقه هدایت هستند و بصورت نوعی برگردان تقریبا در همه اثار او تکثیر شده اند.برای ادمهای داستانهای او عشق امیخته به درد و ملعنت و تباهی است.
عشق پاسخی است به معنای هستی و مرگ نجات ادمی از رنج این هستی است.
از نظر او میل به عشق و مرگ هیچگاه در فرد انسانی ترک نمی شود.ممکن است میل به عشق یا زندگی نباشد اما میل به مرگ همواره در نهاد بشر شعله ور است.
زیرا میل به مرگ نتیجه منطقی وجود ادمیزاد است همین مضمون کمابیش در بوف کور نیز وجود دارد
In addition with 20 short stories