عشق کشی
((عشق کشی)) شرح زندگی نویسندهای است که با الهام از((بوف کور)) اثر((صادق هدایت)) به تحریر درآمده است .نویسنده که خود راوی داستان است یک روز در حین عبور از کنار خیابان به زمین میخورد و دستش میشکند .همسرش((سوسنک)) او را برای مداوا به بیمارستان میبرد، اما درد رهایش نمیکند .مداوای نویسنده و برخورد همسرش با این موضوع، بخشهای بعدی داستان را تشکیل میدهد، ضمن آن که تصاویری نمادین و سمبلیک در شکلگیری صحنههای داستان موثر است .در قسمتی از داستان، نویسنده پس از آن که فکر میکند((سوسنک)) بر اثر نوشیدن زهر مارناگ مرده است، میگوید :((آن رخت سیاه نازک را هیچ وقت تنش ندیده بودم ;مثل همان پیرهنی بود که زن توی زیرزمین پوشیده بود .حتی خلخال او را به پا داشت نکند سوسنک سرنوشت او را پیدا کرده است !رفتم به طرف میز آرایش .آینه دستی تاشو را که قاب چرمی داشت، برداشتم با سر آستینم پاک کردم .خم شدم روی تخت، آینه را جلو بینی و دهنش گرفتم و صبر کردم .اما اثری از بخار روی سطح شفاف آینه ندیدم)) .