Book Author | Taraghi, Goli |
---|---|
Publisher | Niloufar Publication |
Published place | Tehran |
Published date | 1382 |
Edition | Second Edition |
Cover type | paperback |
Pages | 215 |
Weight | 250 |
Dimensions | 21.5 × 14.4 × 1 cm |
Language | Farsi |
Agegroup | Adults |
.دو دنیا <> Do donya (Two Worlds)
€6.50
Price Summary
- €6.50
- €6.50
- €6.50
دو دنیا
جلد دوم کتاب `خاطره های پراکنده`. نویسنده در این کتاب، زندگی و خاطرات خود را در قالب داستان روایت کرده است. این داستانها عبارتند از: اولین روز، خانم ها، آن سوی دیوار، گل های شیراز، فرشته ها، پدر و آخرین روز. در داستان اول، راوی در کلینیک روانی بستری شده است و در این مدت خاطرات گذشته اش را مرور می کند. او از محیط کودکی اش دور شده و محیط جدید برایش تحمل ناپذیر است؛ نویسنده ایست که احساس می کند شبیه بیماران روانی نیست و پریشانی حالش دلیل معقولی دارد.
********************************************************************
دو دنیا ادامه یا جلد دوم خاطرههای پراکنده است و بهنظر میرسد با نوشتن آن، چرخة داستانهای خاطرهایـنوستالژیک نویسنده کامل شده باشد؛ چرخهای آکنده از حادثهها و شخصیتهای تکرارشونده.
ترقی با این داستانها به مرحلة تازهای از آفرینش ادبیِ خود گام نهاد: غم غربت گذشتهای فناشده چشمانداز تازهای در برابر هنر وی گشود و او با نثری پرطراوت و تصویری به خاطرات پرداخت.
این دو کتاب بر روی هم «مجموعة پیوستهای از خاطرات یک دورهاند» و سایة رمانی دلپذیر دربارة زمانهای ازکفرفته در ورای حوادث آنها به چشم میخورد. عمدهترین مشکل اغلب داستانها نیز سرگردانی بین خاطرهـداستان کوتاه و فصلی از یک رمان است. مثلاً در داستان «خانمها»، نویسنده دنبال خاطرات از این شاخ به آن شاخ میپرد و قصة آدمهای مختلف را میگوید ـ قصة هریک از آنها میتواند داستان کوتاه کاملی باشد. بهنظر میرسد نویسنده چنان گرفتار خاطرهگویی شده که نمیداند چگونه داستان را پایان دهد. چنین است که فشردگی و ایجاز آن را از بین میبرد. اما در «گلهای شیراز» یا «آن سوی دیوار» موضوع محوری را هنرمندانه تداوم میبخشد و موفق به پدید آوردن داستانهای کوتاه زیبا و منسجمی میشود.
بهطورکلی، ترقی در این داستانها نویسندهای قصهگوست. شیوه و شگرد ادبی تازهای را نمیآزماید، اما سادگی روایت و نیروی حیاتیِ منتشرشده در صحنهها به داستانها جان میبخشد. این نیرو از بازیوارگی و طنزی ساطع میشود که در داستاننویسیِ امروز ما کمیاب است.
فضای داستانهای ما زیادی جدی شده است. حتی در داستانهای بهاصطلاح «پستمدرن» که فضا طبیعتاً باید فضای بازیوارگی و قطعیتستیزی باشد، شاهد حضور پیدا و ناپیدای نویسندهای هستیم که با قطعیت و جدیتی «خندهدار»، تمهیدهای ادبیاش را «افشا» که نه، «انشا» میکند. او با برخورد تعلیمی و زیادی جدی گرفتن شگردها، غرض اصلی رمان را، که نگه داشتن خواننده در فضای سرخوشانة واقعیت و تخیل است، نفی میکند.
برخورد طنزآمیز و توجه به بازیوارگیِ زندگی در کار نویسندگان زن ـ مثلاً در دو دنیای گلی ترقی، نفرین خاکستریِ مهسا محبعلی و پرندة منِ فریبا وفی ـ چشمگیر است. این موضوعی است که باید بهطور مستقل به آن پرداخت.
اما نخستین داستان کتاب، «اولین روز»، یک حکایتـزمینه است، حاوی درونمایهای که در دیگر داستانها تکرار میشود: شادیهای زندگی را دوامی نیست و عشقِ خوشبخت وجود ندارد و «مرگ اتفاقی ساده است». نوعی دید خیامیِ ناظر بر بیاعتباری جهان و آنچه در آن است بر داستانها چیرگی دارد.
ترقی در داستانهایش نقطههای اوج زندگی را برجسته میکند، همهچیز غیرمترقبه و در زمانی که انتظار نداریم از راه میرسد. مثل راویـنویسنده که حیرتزده خود را در آسایشگاه روانی مییابد: «من اینجا چه میکنم؟» پس در گریز از نابهنجاریِ زمان حال، به خاطره پناه میبرد، به امنیت خانة کودکی و سایة پدر «که تا انتهای باغ شمیران گسترده است».
نوشتهها بر تقابلی دوتایی بنا میشوند: دو دنیا، دو شیوة زندگی و دو تیپ آدم. «خانه»، بهمثابة گرانیگاه هستی، در مرکز رویدادها واقع شده است. با ورود آدمهای گوناگون، روند گذران مألوف و آرامش آن بههم میخورد: ورود آنان «مثل هجوم قبیلهای ناآشنا به سرزمینی امن، نظام یکنواخت خانة ما را بههم میریزد.» تا زمانی که خانه در وضعیتی پایدار بهسر میبرد، «قصهای» در کار نیست. اما حادثه با آدمهای «ناآشنا» از راه میرسد و آشوبی پدید میآورد که وضعیت خانه را ناپایدار میکند. آشوب که از سر بگذرد، دوباره وضعیت پایدار میشود و قصه پایان مییابد. اما همچنان که تودوروف میگوید، حالت پایدار دوم هرگز با حالت پایدار اول همسان نیست. آدمها (و بهویژه راویـشاهد) در گذر از حادثه تغییر کردهاند: «حس میکنم زیر پایم خالی شده و به جایی محکم و مطمئن، مثل سابق، متصل نیستم.»
داستانها آمیزهای است از مشاهدات دوران کودکی و مکاشفههای بزرگسالی. نوشتن نوعی خوددرمانی است برای فاصله گرفتن از گذشته و شناخت «منِ» کنونی. خاطرهها به شکل تداعی آزاد در پی هم میآیند، اما حسی از زمانِ پیشرونده داستانها را به هم میپیوندد. راوی، داستان به داستان بزرگتر میشود. در «اولین روز» سال اول مدرسه است، اما در «آن سوی دیوار» کمکم به سوی بزرگسالی میرود: «چهارده سالگی، انگولکی، رنگی، پر از وسوسههای کیفآور، ته روزهای گرم و غبارآلود تابستان نشسته و برای بردن من آمده است. میترسم و چهارچنگولی به تهماندة امن و راحت کودکی میچسبم.»
حضور دخترک پرجنبوجوش و تیزهوش بر جذابیت خاطرهها افزوده است. با تهران دهة سی و آدمهای ثروتمند و فقیرش از دید عاطفی و طنزآلود او آشنا میشویم. او موفق میشود با ارائة تصویری ملموس از مکانها، زمان را بسازد ـ و بهواقع از طریق ساخت مکان به ساخت زمان برسد و مثلاً خواننده را در فضای تهرانِ دورة کودتای 28 مرداد قرار دهد.
دخترک از آدمهایی که به خانه میآیند تصویری غلوآمیز ارائه میدهد. سپس با وصف نقشهایی که هریک ایفا میکنند، آنان را در موقعیتی طنزآمیز قرار میدهد. در داستان «خانمها» وصف صحنة تئاتر (ص 32 تا 34) زنده، تصویری و سرخوشانه است.
در داستان «آن سوی دیوار» صحنهای باز به همین زیبایی هست که در آن آدمها نه روی صحنة تئاتر، بلکه در زندگی به ایفای نقش مشغولاند. ارزش این صحنهها در آن است که نقش بازی کردن در تئاتر به نقش بازی کردن در زندگی متصل میشود، همه ماسک به چهره دارند، هیچکس همان نیست که مینماید. همه صورتک خود را عوض میکنند، اما بیماری و پیری و مرگ نقابها را فرو میریزد. بهقول هدایت، آدمها درمییابند «که این آخرین صورتک بوده و بهزودی مستعمل و خراب میشود، آنوقت صورت حقیقیاش از پشت صورتک آخری بیرون میآید.»
گاه از آدمهایی که به «خانه» وارد میشوند تصویری کاریکاتوری میسازد ـ مثل مستر غزنی در داستان «پدر» یا آقای «ر» در داستان «فرشتهها». گاه نیز سری به دنیای دیگر ـ دنیای مردم اعماق جامعه ـ میزند و آدمهای آنجا را هجو میکند. در «آن سوی دیوار» از ورای پنجرهای به کشف «آن دنیا» میرود. اما چنان از تیرهبختی و فقر میترسد که میخواهد برگردد «به باغ شیرین شمیران، به دنیای آدمهای عاقل محتاط، آدمهای ملالآور اما آشنا.»
تصویر دنیای خودی: «چراغهای باغ روشن است و آب فوارهها روی اطلسیهای سفید میپاشد. هوا پر از ذرههای خوشبوست و این بو، مثل پوششی شفاف، روی فکرهای غبارگرفتهام مینشیند.»
تصویر دنیای اعماق: «خانهای متروک در انتهای کوچهای بنبست است. راهپلهها بوی مستراح و دوای ضدعفونی میدهند، بوی بیمارستان و چیزهای پوسیده و پیر. اتاقها نیمهتاریک و خاکگرفتهاند و پنجرهها همیشه بسته است.»
اما اندوه همراه بزرگسالی فرا رسیده است و گریز امکان ندارد. وقتی دخترک میبیند آقای متشخصی که «دستورات اخلاقی به این و آن میدهد» دزدانه از خانة گیتی خانم خارج میشود، یا شاهد دورویی خانمناز است، میاندیشد: «بزرگترها مثل هم هستند: دروغگو و متظاهر و آبزیرکاه.» در همین دوره است که به حس درک مرگ میرسد. مرگ مستر غزنی زنگ خطر را به صدا درمیآورد و مرگ پدر کنایهای از به پایان رسیدن یک دوره و یک نسل است. در این وجه، خانه میتواند مفهومی کلیتر بیابد و تجلیبخش وطن شود.
گلی ترقی داستانهایی لطیف و پرطراوت براساس خاطرات خود نوشته که چهرة پدر در آنها غالب و ستایشآمیز است. زندگی در خانة اعیانی، همراه پدر و مادر، به صلح و شادیِ یکنواختی میگذرد؛ پس نویسنده به دنیای بیرون و انسانهایی توجه میکند که به «خانه» وارد میشوند، و از تجربههایی سخن میگوید که بر او اثر گذاشتهاند.
زبان داستانها تصویری و زنده است. واژگان عامیانه و ادبی ماهرانه کنار هم قرار گرفتهاند و فضای ملموسی پدید آوردهاند.
داستانها را هم از نظر بازنمایی حالات درونی زنانه میتوان مورد توجه قرار داد و هم از جهت توصیفهای مستندی که از زندگی در نیم قرن پیش ارائه میدهند.
نویسنده همچنین نقشة داستان را چنان طرحریزی میکند که از همکناریِ وصفهای متضاد، تعادل ظریفی بین مرگ و زندگی برقرار کند و تقابل را به سوی نوعی همگرایی سوق دهد. مثلاً در داستان «فرشتهها»، صحنة گورستان و مراسم مرگ به صحنة زیر مونتاژ میشود:
«بیرون، روی چمنهای خیس، پسربچهای سالم، با گونههای سرخ و موهای پرپشت، بیاعتنا به نمنم باران، نشسته است. ساندویچ بزرگی را توی دستهای کوچکش گرفته و با اشتها گاز میزند. دوستانش آن سوی خیابان منتظرش هستند. توپ فوتبالی را به طرفش پرتاب میکنند. میدوند و قیل و قالِ کودکانهشان کبوترهای چاق حریص را پراکنده میکند. گرسنهام. دلم غذایی گرم میخواهد.»
و یا در داستان «آخرین روز»، وقتی دنیای سرد آسایشگاه را پشت سر مینهد، میخوانیم: «لیوان آب من روی میز است. تشنهام و `تشنگی`، مثل اولین تجربة عشق، کیفآور و شگفتانگیز است. مینوشم، جرعهجرعه، آهسته. ذرههای مرطوب، قطرههای گوارا و سبک، پوستِ شفاف و سرد آب را توی گلویم احساس میکنم، توی رودههایم، توی تنم، روی فکرهایم.»■
حسن میرعابدینی
Between Two Worlds:
This book is the second book of `Scattered memories`. The writer in this book describes her life and memories in fiction. Stories are: The first day, Ladies, Other side of the wall, Shiraz flowers, Angels, Father and The last day. In the first story, the narrator is hospitalized in a psycho clinic and is reviewing her memories. She is far from her childhood ambience and she could not endure with her new circumstance; she is a writer who feels that is not like other psycho patients and her misery is logic. Swedish presentation/ Guli Taraqi är en av de absolut mest berömda författarinnorna i dagens Iran, även om hon varit bosatt i Paris sedan drygt två decennier. Bakom sig har hon fyra novellsamlingar och romaner. Föreliggande bok är volym två i hennes memoarer `Khatirat-i parakandah` och tar sin början där den volym 1 slutade, nämligen år 1988 när författarinnan läggs in på ett rehabiliteringscenter utanför Paris p.g.a. psykisk utmatthet.