عقل آبی
عشق را دیدم، آبی بود*
«عقل آبی» در سال 1368 در ایران به پایان رسید ولی نخستین چاپ آن پنج سال بعد در سوئد انجام شد. «عقل آبی» پاسخی است به «عقل سرخ» شهاب الدین سهروردی. در اینجا زن است که می اندیشد، جستجو می کند و می خواهد «بزاید».
«عقل آبی» رمانی است متفکر، سرشار از اندیشه های فلسفی و روانشناختی. این همه بدین معنی نیست که نویسنده اش فیلسوف یا روانکاو است. اگر نقش «ناخودآگاه» فردی و جمعی را در آفرینش هنری باور کنیم، آنگاه لزومی ندارد تا هنرمند و نویسنده ای که می اندیشد و جهان را با نگاه دیگری برانداز می کند و مسائل انسان و جهان همواره در فکرش زیر و رو می شوند، حتماً با اطلاعات فلسفی و روانشناختی معینی بتواند چنین آثاری بیافریند. جهان، «هرمان هسه» را نه فیلسوف، بلکه نویسنده می شناسد. ولی امکان ندارد آثار «هسه» را بخوانید و از هزارتوی فلسفی که او شما را به درون آن می کشاند، رهایی یابید.
ردّ پای مطالعات پارسی پور را در زمینه تاریخ و مذهب از چین و ایران گرفته تا اروپا می توان در رمان های وی دید. عباس میلانی در یک بررسی به عنوان پیشگفتار به بسیاری از این نکات اشاره کرده است.
«عقل آبی» عقل زنی است که در جستجوی هماهنگی در دنیای دشمنانه ای است که انسان در آن نمی تواند مفهومی جز زن و مرد، هر دو، داشته باشد. زن شوریده «عقل آبی» می گوید: «گریه می کردم. اندوه داشت مرا می کشت. دائماً در خودم منقبض می شدم، هی در خودم گرد می آمدم. هی در خودم جمع می شدم. بعد هنگامی که خواستم راه بروم سنگین بودم، گام های کوتاه بر می داشتم و پایم می لنگید. یکی پایم گویی از آن پای دیگر کوتاه تر شده بود. به نظر می رسید هر کس که در «شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» با معنایی بجنگد، لنگ می شود. انسان های لنگ در میانه راه بسیار بوده اند. من لنگ شده بودم، لنگ می زدم. به پشت سر نگریستم، خدای من چه دیدم، صفی انبوه و دراز، همه لنگ می زدند، به پیش رویم نگریستم، خدایا چه دیدم، صفی انبوه و دراز، همه لنگ می زدند».
«عقل آبی» مانند بسیاری دیگر از رمان های ایرانی به پُرگویی دچار است و به ویژه در بخش های نخست همه به فلسفه بافی مشغولند و گاه از زبان نویسنده «مقاله» می نویسند. نثر «شلخته» پارسی پور نیز جا بجا گلوی خواننده را می گیرد. با این همه «عقل آبی» در چارچنب رمان های معمول ایرانی نمی گنجد و با طرح مسائل فلسفی و شناخت، بیشتر با آثار نویسندگانی چون «خلیل جبران و «هرمان هسه» پهلو می زند. «عقل آبی» در هزارتوی خیال و تصویر پر از آدم و سرشار از موضوع است، و مانند دنیای واقعی با هزاران داستان، بدون داستان است.
بهتر است برای معرفی این کتاب، از پیش گفتار دکتر عباس میلانی بر آن، استفاده کنیم: «در عقل آبی، پارسی پور می خواهد جامعه ی ما و مردان آن را با روح زنانه ی خود آشتی دهد و زنان را هم، که مومیائی تصاویری عقیم از زنانگی اند، با روح مردانه ی خود آشنا سازد. […] به روایتی، عقل آبی بازنویسی حکایت آدم و حواست. این بار به جای سکوت، و سکینه ی بهشتی، جهنم جنگ و اضطراب حیاتی یاوه و تنها، زمینه ی مناسبات مرد و زند است.» قلم شیرین شهرنوش در این داستان جذاب، خواننده را از اسطوره به واقعیت تلخ زندگی و برعکس حرکت می دهد.