معسومیت
مان جدید مصطفی مستور با زبانی محاورهای آغاز میشود و غلطهایی تعمدی که نوعی منطق سردستی هم البته برای آنها تراشیده شده! منطق نویسنده هم این است که راوی او فقط ۱۰ کلاس درس خوانده و عاشق نوشتن است، اما املای خوبی ندارد!
”با اینکه فقط ۱۰ کلاس درس خوندم و املام اصلاً خوب نیست، عاشق نوشتنم. ” در واقع نوعی سادهانگاری مخاطب در این جملات به چشم میخورد که شاید برای کسانی که دانشی اندک از ادبیات داستانی داشته باشند، شگفتانگیز باشد. والا که علاقهمندان حرفهای رمان میدانند این نوع استفاده از زبان محاوره، دلایلی میخواهد که در رمان جدید مستور وجود ندارد.
نویسنده در واقع صرفاً به این جهت که این نوع نوشتن را ”بامزه” پنداشته، رمانش را پر کرده از غلطهای املایی که هیچ توجیهی ندارد. واقعاً این دلیل که راوی ما فقط تا کلاس دهم درس خوانده باشد، برای این نوع نگارش کافی است؟ بعد هم اینکه به این شکل ضعیف و دم دستی دلیل غلط نویسی را در دهان راوی بچپانیم!
دست نویسنده البته چنان از لای متن بیرون زده که همان ابتدا میفهمیم، مستور میخواهد راوی این بخش را شبیه خودش کند؛ نویسندهای که البته این بار دانش لازم را ندارد و ناچار غلط مینویسد. چرا؟ شاید به این دلیل که صرفا بگوییم: ”وااا! عجب خلاقیتی! ”
”تنها چیزی که باعس میشد با علاقه کار کنم این بود که اگه نمینوشتم باید برمیگشتم سراغ ماشینشویی. ” (ص ۲۵)
”قانون میگه مردم باید بابت مسرف برق پول بدن” (ص ۲۷)
”قاضی حدس میزنه بابام پدر دختر رو به تمع انداخته بود” (ص ۳۱)
”اواخر بهار سه سال پیش بود و ما تازه ضبت یه نمایشنامه رو تموم کرده بودیم و داشتیم تو دفتر اردلان سیگار میکشیدیم. ” (ص ۵۸)