.معسومیت <> Masoumiat (Innosence)

8.00

Close
Price Summary
  • 8.00
  • 8.00
  • 8.00
In Stock
Book number: 6389 Book Author: Mastour, Mostafa (مستور، مصطفی )ISBN: 978-964-213-440-3 Categories: , Tags: , , , ,
Additional Information
Book Author Mastour, Mostafa
Publisher Markaz Publishing
Published place Tehran
Published date 1398
Edition First Edition
Cover type paperback
Pages 191
Weight 135
Dimensions 19.2 × 11.8 × 1.3 cm
Language persian
Agegroup Adults
نویسنده/مولف مستور، مصطفی
نام ناشر مرکز
دسته بندی ادبیات ایران, ادبیات ایران (رمان و داستان)
تاریخ انتشار 1398
محل انتشار Tehran
گروه سنی بزرگسالان
تعداد صفحات 191
زبان فارسی
نوع-جلد جلد نرم (شومیز)
شابک 978-964-213-440-3
Description

معسومیت

مان جدید مصطفی مستور با زبانی محاوره‌ای آغاز می‌شود و غلط‌هایی تعمدی که نوعی منطق سردستی هم البته برای آن‌ها تراشیده شده! منطق نویسنده هم این است که راوی او فقط ۱۰ کلاس درس خوانده و عاشق نوشتن است، اما املای خوبی ندارد!

”با اینکه فقط ۱۰ کلاس درس خوندم و املام اصلاً خوب نیست، عاشق نوشتنم. ” در واقع نوعی ساده‌انگاری مخاطب در این جملات به چشم می‌خورد که شاید برای کسانی که دانشی اندک از ادبیات داستانی داشته باشند، شگفت‌انگیز باشد. والا که علاقه‌مندان حرفه‌ای رمان می‌دانند این نوع استفاده از زبان محاوره، دلایلی می‌خواهد که در رمان جدید مستور وجود ندارد.

نویسنده در واقع صرفاً به این جهت که این نوع نوشتن را ”بامزه” پنداشته، رمانش را پر کرده از غلط‌های املایی که هیچ توجیهی ندارد. واقعاً این دلیل که راوی ما فقط تا کلاس دهم درس خوانده باشد، برای این نوع نگارش کافی است؟ بعد هم اینکه به این شکل ضعیف و دم دستی دلیل غلط نویسی را در دهان راوی بچپانیم!

دست نویسنده البته چنان از لای متن بیرون زده که همان ابتدا می‌فهمیم، مستور می‌خواهد راوی این بخش را شبیه خودش کند؛ نویسنده‌ای که البته این بار دانش لازم را ندارد و ناچار غلط می‌نویسد. چرا؟ شاید به این دلیل که صرفا بگوییم: ”وااا! عجب خلاقیتی! ”

”تن‌ها چیزی که باعس می‌شد با علاقه کار کنم این بود که اگه نمینوشتم باید برمی‌گشتم سراغ ماشین‌شویی. ” (ص ۲۵)

  • باعس به جای باعث.

”قانون می‌گه مردم باید بابت مسرف برق پول بدن” (ص ۲۷)

  • مسرف به جای مصرف

”قاضی حدس میزنه بابام پدر دختر رو به تمع انداخته بود” (ص ۳۱)

  • تمع به جای طمع

”اواخر بهار سه سال پیش بود و ما تازه ضبت یه نمایشنامه رو تموم کرده بودیم و داشتیم تو دفتر اردلان سیگار می‌کشیدیم. ” (ص ۵۸)

  • ضبت به جای ضبط
Scroll To Top
Close
Close
Shop
Sidebar
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend