تولد و کودکی بهرام بیضایی:
بهرام بیضایی در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران در خانوادهای اهل فرهنگ و ادب به دنیا آمد… مادرش نیّره موافق و پدرش میرزا نعمتالله بیضائی آرانی، شاعری آرانی متخلص به «ذکایی» بود. نامش را در مدرسه نوشتند و با آموزش نوین پرورش یافت. او در مدرسه شاگرد چندان زرنگی نبود؛ ولی گروهی از نویسندگان و هنرمندان و ادیبانِ آینده مانند داریوش آشوری، نادر ابراهیمی و نوذر پرنگ با او همکلاسی بودند.
بهرام بیضایی در تهران، از زادگاه پدرانش به دور بود و نیز از درسهای قدیم و تعزیه و سخنوری که در این خانواده ارثی به شمار میآمد اما از همان کودکی عاشق سینما و تئاتر بود بهطوریکه از مدرسه فرار میکرد تا در سینما سینه کلوب فیلم تماشا کند.
بیضایی نیز نویسندگی را از همین دوران آغاز کرد و نوشتههای ماندگاری مانند آرش را با الهام از زبانِ شعرِ مهدی اخوان ثالث، در واکنش به «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی پدید آورد. با این در مدرسه شاگرد خوبی نبود اما همواره گوشش در خانه با شعر و ادبیات آشنا بود. او دراینباره گفته: «سخن ارث پدری من است.»
بیضایی در دوران مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوایل جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمدعلی سپانلو و مهرداد صمدی دمخور بود. در سالهای آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان و مضمونی تاریخی نوشت.
جوانی بهرام بیضایی:
بیضایی جوان پس از معافی از خدمت سربازی و یک سال ماندن پشت کنکور و وارد رشته ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد اما نتوانست با فضای آنجا کنار بیاید و درس را نیمهکاره رها کرد. او در سال به استخدام اداره کل ثبتاسناد و املاک دماوند درآمد. در دماوند که بود در روستای گیلیارد شاهد یک تعزیه بود و این اتفاق او را به سبک سنتی نمایش ایرانی علاقهمند کرد. مطالعات او دراینباره آغاز شد و در سال ۱۳۴۱ پژوهشهایش درباره تعزیه و نمایش ایرانی را در مجله موسیقی به چاپ رساند. در همین سال بود که به اداره هنرهای دراماتیک که بعدها به اداره تئاتر تغییر نام یافت دعوت و مشغول به کار شد.
بهرام بیضایی سپس شروع به نوشتن نقد، پژوهش و مطالب پراکنده درباره تئاتر و سینما در نشریات علم و زندگی، هنر و سینما، آرش، مجله موسیقی، کیهان ماه، ماهنامه ستاره سینما، کتاب چراغ کرد.
در ۱۳۴۱ با یک دوربین قرضی یک فیلم هشتمیلیمتری چهاردقیقهای سیاهوسفید ساخت و به دوستانش نشان داد. این فیلم باقی نمانده است. از این زمان تا ۱۳۴۹ دیگر امکان ساخت فیلم نیافت اما به نوشتن نمایشنامه و کارگردانی تئاتر در گروهِ هنرِ ملّی پرداخت.
کارنامه بهرام بیضایی در دهه چهل شمسی
دهه ۱۳۴۰ اوج هنر نمایشنامهنویسی در ایران است. نمایشنامهنویسانی چون علی نصیریان و بیژن مفید و اکبر رادی و غلامحسین ساعدی و محسن یلفانی و بهمن فرسی و اسماعیل خلج و دیگران آثار درخشانی در نمایش ایران نوشته یا روی صحنه بردند و بهرام بیضایی از مهمترین این نویسندگان به شمار میآید.
بیضایی در سال ۱۳۴۱ عروسکها و غروب در دیاری غریب را و در سال ۱۳۴۲ قصّه ماه پنهان را نوشت و هر سه را یکجا بهصورت کتابی بانام سه نمایشنامه عروسکی منتشر کرد.
در تیر ۱۳۴۲ جعفر والی برای نخستین بار نمایشنامهای از بیضایی را در تلویزیون نمایش داد؛ در تابستانِ همان سال او یکی از مشهورترین نمایشنامههایش را نوشت: پهلوان اکبر میمیرد. این کار تا پاییزِ ۱۳۴۴ به روی صحنه نرفت؛ تا زمانی که گروهِ هنرِ ملّی از اجرای نمایشِ غروب در دیاری غریب و قصّه ماه پنهان در پاریس بازگشت و در جشنواره نمایشهای ایرانی برای گشایش تالار ۲۵ شهریور نمایشنامه پهلوان اکبر میمیرد را برای اجرا برگزید. در این میان بیضایی در سال ۱۳۴۳ هشتمین سفر سندباد را نیز نوشته بود، ولی منتشر نکرده بود
موفقیت نمایش پهلوان اکبر میمیرد در جشنواره مهرماه ۱۳۴۴ و اجرای عمومی آن در دی و بهمن آنچنان خیرهکننده بود که نام بیضایی را بهعنوان نمایشنامهنویسی پیشرو سر زبانها انداخت.
در سال ۱۳۴۵ بیضایی نخستین بار کارگردانی را تجربه کرد: اواخر اسفند نسخهای کمی متفاوت از عروسکها را برای تلویزیون کارگردانی کرد که نخستین بار در فروردین سال بعد پخش شد.
او در سال ۱۳۴۱ عروسکها و غروب در دیاری غریب را و در سال ۱۳۴۲ قصّه ماه پنهان را نوشت و هر سه را یکجا بهصورت کتابی بانام سه نمایشنامه عروسکی منتشر کرد.
در تیر ۱۳۴۲ جعفر والی برای نخستین بار نمایشنامهای از بیضایی را در تلویزیون نمایش داد؛ در تابستانِ همان سال او یکی از مشهورترین نمایشنامههایش را نوشت: پهلوان اکبر میمیرد. این کار تا پاییزِ ۱۳۴۴ به روی صحنه نرفت؛ تا زمانی که گروهِ هنرِ ملّی از اجرای نمایشِ غروب در دیاری غریب و قصّه ماه پنهان در پاریس بازگشت و در جشنواره نمایشهای ایرانی برای گشایش تالار ۲۵ شهریور نمایشنامه پهلوان اکبر میمیرد را برای اجرا برگزید. در این میان بیضایی در سال ۱۳۴۳ هشتمین سفر سندباد را نیز نوشته بود، ولی منتشر نکرده بود
موفقیت نمایش پهلوان اکبر میمیرد در جشنواره مهرماه ۱۳۴۴ و اجرای عمومی آن در دی و بهمن آنچنان خیرهکننده بود که نام بیضایی را بهعنوان نمایشنامهنویسی پیشرو سر زبانها انداخت.
در سال ۱۳۴۵ بیضایی نخستین بار کارگردانی را تجربه کرد: اواخر اسفند نسخهای کمی متفاوت از عروسکها را برای تلویزیون کارگردانی کرد که نخستین بار در فروردین سال بعد پخش شد.
او یکی از چهلونُه بنیانگذار کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود اما در سال ۱۳۵۷ از آن کناره گرفت. سپس در سال ۱۳۴۸ بهعنوان استاد مدعو به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پیوست.
هرام بیضایی در دهه پنجاه شمسی:
پس از ساخت فیلم کوتاه عمو سبیلو در سال ۱۳۴۹، بهرام بیضایی نخستین فیلم بلندش را در سال ۱۳۵۰ ساخت: رگبار. تهیه فیلم با مشکلات مالی زیادی روبرو بود و بیضایی مجبور شد بخشی از هزینههای فیلم را از پدرش قرض کند.
رگبار ازلحاظ هنری بسیار موفق بود در جشنواره فیلم سپاس سال بهعنوان ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد اما در گیشه فروش چندانی نداشت.
تیرماهِ سال ۱۳۵۲ بیضایی به همراهِ عزتالله انتظامی، داریوش مهرجویی، علی نصیریان، هژیر داریوش، منوچهر انور، اسفندیار منفرد زاده، علی حاتمی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، هوشنگ بهارلو، بهروز وثوقی، زکریا هاشمی، پرویز صیاد و نعمت حقیقی از سندیکای هنرمندان فیلم ایرانی استعفا داد؛ و این گروه کانون سینماگران پیشرو را تشکیل داد. سال بعد بیضایی از این کانون هم کناره گرفت.
بهرام بیضایی و تدریس در دانشگاه:
بیضایی در سال ۱۳۵۲ از اداره برنامههای تئاتر به دانشگاه تهران که از سال ۱۳۴۸ آنجا درس میداد، منتقل و استادیار تماموقت نمایش در دانشکده هنرهای زیبا و مدیر رشته هنرهای نمایشی شد. او در دانشگاه بیشتر نمایش شرق تدریس میکرد. بیضایی هنرمندانی پیشرو چون هوشنگ گلشیری و داریوش آشوری و محمّد کوثر و حسینعلی طباطبایی و شمیم بهار و حسین پرورش و شاهرخ مسکوب و گلی ترقّی و آربی اوانسیان و مهرداد بهار و چند تن دیگر را به دانشگاه تهران آورد و نسلی از هنرمندان ایران زیر نظر آنها در این دانشگاه تربیت شد: از جمله عزتالله انتظامی و سوسن تسلیمی و پرویز پورحسینی و امین تارخ و اصغر همّت و رضا کیانیان و صدیق تعریف و بهروز غریبپور و کیهان رهگذار و رضا بابک و علیرضا مجلّل و ناهید طباطبایی و بهروز افخمی و بسیاری بازیگران و کارگردانان و نویسندگان دیگر.
او در سال 1357 فیلم سینمایی چریکه تارا را ساخت اما در ایران به نمایش عمومی در نیامد؛ ولی بیضایی آن را در بخشِ «نوعی نگاه» ِ جشنواره فیلم کن ۱۹۸۰ به نمایش درآورد.
سپس نمایشِ مرگ یزدگرد را در سال ۱۳۵۸ اجرا کرد. سال ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که در محاق توقیف ماند.
بهرام بیضایی در دهه 60:
در سال ۱۳۶۰ بیضایی پس از بیست سال کار تدریس از دانشگاه تهران اخراج شد. حمید سمندریان دراینباره گفته است: «دو ماه به بازنشستگی بهرام بیضایی مانده بود که حکم اخراجش آمد.» بیضایی خود نیز گفته که در سالهای پس از انقلاب فرهنگی اجازه تدریس در دانشگاههای ایران را نیافت.
در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانوادهاش به اروپا مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶5 پدرش درگذشت، در همان سال او فیلمنامه دیباچه نوین شاهنامه را نوشت.
سپس او چند فیلم پشت سر هم ساخت: فیلمِ مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک و شاید وقتی دیگر که همه آنها به موفقیتی قابلتوجه دست یافتند.
سال ۱۳۶۷ بیضایی در پی خانواده به آلمان رفت، ویزای سوئد گرفت و سرانجام در سوئد به خانوادهاش پیوست. دو فیلمنامه آقای لیر و برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده و نیز نمایشنامه جنگنامه غلامان حاصل این دوره دوری از ایران است سرانجام بیضایی از این مهاجرت پشیمان شد و سال بعد به تهران بازگشت و فیلم مسافران را از روی پیشنویسی کهنه از سال ۱۳۵۴ نوشت و ساخت.
بهرام بیضایی در دهه 70:
در سال ۱۳۷۶، بیضایی از سفری به اروپا به ایران بازگشت و پس از هجده سال دوری از صحنه نمایشِ بانو آئویی نوشته میشیما یوکیو و نیز کارنامه بندار بیدخش را همزمان در سالن چهارسو و سالن قشقایی واقع در تئاتر شهر تهران به روی صحنه برد.
او در سال ۱۳۷۷ نمایشنامه مجلس قربانی سنمّار را نوشت که هرگز فرصت اجرایش را نیافت. سپس فیلمنامه گفتگو با باد را نوشت و همین سال بهعنوان بک اپیزود از قصههای کیش آن را جلوی دوربین برد.
در همان سال الزامِ دریافتِ پروانه فیلمنامه پیش از ساخت فیلم منتفی شد و بدین ترتیب در سال ۱۳۷۸ بهرام بیضایی کار ساختنِ فیلمِ سگکشی را بی دردسرهای سانسور آغاز کرد. سال بعد فیلم کامل شد و به نوزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر رسید و فیلم برگزیده تماشاگران و برنده جایزههای دیگری برای فیلمنامه و بازیگری و فیلمبرداری و طرّاحی صحنه و لباس شد. فیلم در گیشه نیز مورد استقبال فراوان قرار گرفت و پرفروشترین فیلم سال ۱۳۸۰ شد.
بهرام بیضایی در دهه ۱۳۸۰:
او در سال ۱۳۸۲ دو جلدِ دیوان نمایش را منتشر کرد. سپس شب هزارویکم را نیز در سال ۱۳۸۲ در سالن چهارسو به روی صحنه برد
در تابستانِ سالِ ۱۳۸۴ نمایشِ مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین را که نمایشنامهاش با نیمنگاهی به قتلهای زنجیرهای دهه ۱۳۷۰ ایران نوشته شده بود، در سالن اصلی تئاتر شهر تهران بر صحنه برد که با استقبال چشمگیری مواجه شد امّا پس از ۲۴ اجرا به علتی نامعلوم توقیف شد.
نمایش بعدی او در ایران افرا یا روز میگذرد در زمستان ۱۳۸۶ در تالار وحدت تهران به صحنه رفت و با موفقیت و استقبال کمنظیر تماشاگران مواجه شد.
۵ دی ۱۳۸۵ جشنِ تولّدِ شصتوهشتسالگی بیضایی در شبی از شبهای مجلّه بخارا در تالارِ بتهوونِ خانه هنرمندان ایران در تهران برگزار شد.
بیضایی در سال ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ وقتی همه خوابیم را ساخت که در سال ۱۳۸۷ به روی پرده رفت.
مهاجرت بهرام بیضایی از ایران:
س از فیلمِ وقتی همه خوابیم بیضایی سعی کرد تا تاراجنامه و سهرابکشی را به روی صحنه ببرد اما موفق نشد. پس از این کوشش نافرجام بیضایی مهاجرت را برگزید: در نیمه سال ۱۳۸۹ به دعوتِ دانشگاه استنفورد همراهِ همسرش، مژده شمسایی، به امریکا رفت و در این دانشگاه مشغول تدریس و تحقیق شد و تاکنون نیز ادامه دارد.