شاهزاده و اژدهای سه سر
قارهی آمریکای شمالی تا پیش از چیرگی اروپاییان سرسبزترین، پربارترین و غنیترین قارهی کرهی زمین بود. اروپا هم در زمانهای دوردست به گونهای دیگر بود و در سدههای گذشته چهرهی کنونی خود را یافته؛ زیرا. ارزشهایی که طبیعت در هزاران هزار سال آفرید به تاراج بردند و اندکی به جای گذاشتند.
در گذشته هم چنین بوده است. جهانگرد یونانی پآوزانیاس که در امپراتوری روم میزیست گوشههایی از ویرانگریها را در کتابهای خود بازتاباند که البته این نیز در برابر آن چیزی که چند سده بعد پلی نیوس و دیگران به تصوی کشدیدند قابل مقایسه نمیباشد. او و نیز دیگران نابودی زیست بوم امپراتوری روم را به روشنی نشان دادند؛ زیست بومی ویران و ایالت به ایالت تاراج شده.
در سرزمین خودمان نیز در دورههای پسین با چنین پدیدهای روبرو میشویم. کسنفون در کتاب خود، بی آن که بخواهد، سیمای زیست بوم میان رودان را ارایه میکند، سرزمینی سرسبز و با جویبارهای بزرگ و کوچک و انباشته از ماهیان که بیشتر شبیه به آن چیزیست که امروز در جنگلهای استوایی دیده میشود. امروز از آن همه چه بر جای مانده است؟
پژوهشگران تاریخ نشان دادهاند که زیست بوم در تخت جمشید نیز گونهای دیگر بوده تا جایی که شاهان هخامنشی پارکهای وحشی به وحود آوردند و گونههای جانوران اهدایی را در آنها رها میکردند. هم امروز نقشهای جانوران گوناگون در تخت جمشید دیده میشوند که به همین منظور برای پادشاهان هدیه میآوردند.
امروز از آن چه بر جای مانده است؟
در دورانهای بعدی ویرانگریها شکل جنون آمیز به خود میگیرد و این همه از آن روی که جهان پیرامون را بی ارزش میپنداشتند و هنوز هم میپندارند.
متاسفانه این نگرش قدمتی دراز دارد و در راستای زمان کاروان زندگی انسانی را به پرتگاه فنا کشانده است.
بر طبیعت چیره شود؛ انتظار دیگری جز آن چه پیش آمد نمیتوان داشت.
در فرهنگ خودمان نیز چنین است تا جایی که حتا بزرگمردی چون شیخ اشراق از کنیزک جبشی و بزرگواری چون حافظ از چاه طبیعت گویند.
بر چنین بنیانهایی ست که دوران مدرنیته، چه در شکل کاپیتالیسم و چه سوسیالیسم، طبیعت را به اردوگاه بی ارزشی تبعید کرد چرا که ارزش، تنها و تنها در پیوند با انسانها هویت مییابد.
چنین است که بحران زیست بوم همهی گوشههای زندگی را تحت تاثیر خود قرار میدهد و دوران نوینی آغاز میشود که در آن یا تمدن کنونی چون تمدنهای پیشین فرومی پاشد و یا هم دگرگونیهای ژرف در همهی گوشههای زندگی پدید میآید؛ از اقتصاد گرفته تا فرهنگ، از شیوهی زندگی تا امنیت و از سیاست تا دستگاه ارزشی و غیره.
آری! بدون دگرگونیهای بنیادین به سرنوشت آتلانتیسی دچار میشویم که در بخش پایانی کتاب به آن اشاره شده است.
اما هر سامانهی نوینی نخست در اندیشه شکل میگیرد. بر این اساس ویرانگریها نیز بر بنیانهای فکری مشخصی استوار گشتند که از فلسفه آغاز گردید و به یکتاپرستی به ارث رسید و سپس با اندک دگرگونی به بخش مسلط دانش طبیعی انتقال یافت.
این سه نگرش با وجود تفاوتهای بسیار در ریشهها خویشاوند یکدیگرند چون هر سه ریشه در خواست چیرگی دارند.
کتاب پیش رو که سالها پیش نوشته شده کوششی ست برای نشان دادن بنیانهای فکری بحران زیست بوم.
مسعود میرراشد
برلین، اکتبر ۲۰۲۰
(برگرفته از سایت تریبون زمانه)