تمرین مدارا
کتاب تمرین مدارا مشتمل بر بیست مقاله در بازخوانی فرهنگ است که هرکدام به نوعی انگشت بر یک تکه از بدن زخمی فرهنگ این سرزمین میگذارند و از دیدگاهی جامعهشناسانه با بررسی آثار ادبی و وقایع تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی این زخمهای به چرک نشسته را موشکافی میکنند، تا شاید بتوان مرهمی بر آنها نهاد و از گسترششان جلوگیری کرد. مقالههای این کتاب پیشتر در مجله آدینه، تکاپو، فرهنگ، توسعه، گردون و دیگر مجلات دهه هفتاد شمسی منتشر شدهاند. تمرین مدارا برای اولین بار در سال هفتاد و هفت توسط انتشارات ویستار منتشر و به نقل از سهراب مختاری پرفروشترین کتاب سال شد، در ادامه پس از گذشت سالها ممنوعیت در سال نود و چهار انتشارات بوتیمار مجددا آن را به چاپ رساند. از محمد مختاری که در زمینهی اسطورهشناسی و پژوهش در باب شاهنامه نیز فعالیت میکرده است آثار دیگری نیز به جا ماندهاند که عبارتند از: چشم مرکب، انسان در شعر معاصر، اسطوره زال، حماسه در رمز و راز ملی، هفتاد سال شعر عاشقانه و شماری از ترجمهها و مجموعه اشعار وی.
ذهنیت و زبان استبدادی
محمد مختاری معتقد است در جوامع استبدادی زبان در خدمت مقاصد سیاسی به کار گرفته میشود، و با تغییر معنای همیشگی یک واژه و یا وارد کردن واژگانی جدید در یک زبان تبعات برخی اقدامات سیاسی نزد مردم لاپوشانی میشود تا سیاستهای جدیدی که به نفع دولتها و به ضرر مردم است اجرا شود. او در مقالهی «زبان به کام سیاست» مشخصاً از جایگزینی واژگانی سخن میگوید که در خدمت سیاستهای اقتصادی قرار گرفتهاند و مانند «سر بریدن با پنبه عمل» میکنند.
به طور مثال از واژهی «تعدیل» سخن به میان میآورد که جایگزین «اخراج» شده است. و پیامد آن است که وقتی واحدهای صنعتی به سمت خصوصیسازی پیش میروند، با اخراج کارکنان سیاستهای اقتصادی سرمایهدارانه را اجرا میکنند، اما وارد کردن واژهی تعدیل با کم کردن بار منفی واژهی اخراج درصدد کاستن از معنای اصلی این واژه و عدم موشکافی علت این اخراج است. مختاری در بررسی زبانشناسانهی فرهنگ پژوهشهای مهمی انجام داده است که بخش دیگری از آن را میتوان در کتاب «چشم مرکب» مطالعه کرد. او در مقالهی «ساخت تأمل» به بررسی ادوات خطاب در زبان فارسی و ارتباط آن با فرهنگ انتقاد و گفتگو در زبان فارسی پرداخته است و بررسی میکند که چگونه ساخت خطابی زبان فارسی مبتنی بر تبشیر و انذار و از موضع بالا با دیگری سخن گفتن است.
مختاری در بخش دیگری از این کتاب در مقالهی پوشیدهگویی تا روشنگویی به بررسی ضربالمثلهایی میپردازد که الزام سکوت و در پرده سخن گفتن را وارد فرهنگ ما کردهاند و به این ترتیب از ترویج ذهنیت انتقادی جلوگیری کردهاند. به طور کلی «تفکر انتقادی» شالودهی بسیاری از نوشتههای محمد مختاری محسوب میشود که بر آن اساس پژوهشهای خود را تدوین کرده است و در موضوعات مختلف به نقد و بررسی پرداخته است.
فرهنگ بیچرا
در فرهنگ ما عادت به تایید تمجید و نپرسیدن چرایی و علت یک موضوع بسیار رایج است. بخشی از آن را میتوان در نتیجهی فرهنگ سانسور و سرکوبهای متوالی دانست و بخشی از آن را در گرو بحثی که در ادامه میآید «شبان رمگی» و احترام به بالادستی و بزرگتر. محمد مختاری بیان میکند که برای نیل به جامعهای دموکراتیک باید تمام بدیهیاتی که تا پیش از این پیوسته و بیچرا مورد تایید قرار میگرفتهاند را زیر سوال برد، باید شک کرد، به پرسش کشید و در این مسیر از یکدیگر آموخت. شاید بهترین نقل قول برای این موضوع سخنی از کارل مارکس باشد که میگوید: «اگر حرمت و تقدسی وجود دارد تنها سزاوار انتقاد است. هیچ پدیده و شخصیتی از آماج انتقاد مصون نیست.» ما به عارضهی «نپرسیدن» مبتلاییم و این مسئله بهدرستی ریشه در مناسبات قدرت مسلط دارد.
اما باید آموخت که حتی اگر موضوع و یا شخص مورد پرسش قرار گیرنده در مرتبه بالاتری به لحاظ اجتماعی از ما قرار دارد برای خود حق پرسیدن قائل شویم. آسیبشناسی این فرهنگ را میتوان در داستاننویسی ما بررسی کرد که گرچه از زمان مشروطه به بعد ادبیات ما به طرز قابل توجهی شروع به گفتگو کرده است اما همچنان در ادبیات داستانی شاهد آن هستیم که راوی با زبانی مشابه یا واحد از قول تمام شخصیتها سخن میگوید، این تکصدایی نشان میدهد که ما هرگز درست به صدای دیگری گوش ندادهایم، همیشه فقط یا متکلم وحده بودهایم، یا تصدیق و تایید کنندهی بی چرای دیگری.
شبانرمگی و حاکمیّت ملی
به عقیده مختاری ساخت سلسلهمراتبی قدرت در جامعه نهتنها محدود به دستگاه حاکم که شامل تمام روابطی است که میان افراد جریان دارد. این ساختار همچون هرمی است که هرکس با هر موقعیت اجتماعی نسبت به دیگری در راس آن قرار میگیرد. یعنی به عبارتی این ساختار سلسلهمراتبی و رابطهی شبان-رمگی و مرید و مرادی حتی در روابط دوستی، خانوادگی، مدرسه، فرقه و جنبشها هم برقرار است و در تمامی این موارد اصل بر برقراری قداست فردی است که در رأس هرم قرار دارد، حتی اگر آن فرد خود نسبت به دیگری در نقش رمه قرار داشته باشد و بر این اساس رابطهی انسانها با هم رابطهای برابر نیست. زیر مجموعهی این شبان رمگی را میتوان در پدرسالاری، مردسالاری، خدایگان سالاری، پیشکسوت سالاری جستجو کرد.
محمد مختاری در دورهای میزیست که روشنفکران و دگراندیشان خصوصاً شاعران و نویسندگان تحت شدیدترین سرکوبها قرار داشتند. او در مقالهای که پس از خودکشی غزاله علیزاده نوشته است به خوبی موقعیت دگراندیشان دهه هفتاد را بررسی میکند و به انتقاد از کسانی میپردازد که میخواهند چشم بر واقعیت موجود ببندند و همهچیز را عادی و آرام جلوه دهند. سانسور و خودسانسوری که از آفات جامعه است نویسندگان را به طرد و انزوا میکشاند و در چنین شرایطی است که مختاری میگوید ادبیات باید «رد انگشتان بلا را درون انسان نشان دهد» و آیینهی دوران خویش باشد. او همچنین به بررسی فضای بیمار و آفتزدهای میپردازد که در آن مردم جامعه افسرده و از خودبیگانه شدهاند و آن را به مثابه پیام و واکنشی در برابر سیاستهای اقتصادی، سیاسی حاکم و خفقان موجود ارزیابی میکند.
او میگوید اگر واکنش روشنفکران و نویسندگان و شاعران یک جامعه نسبت به ظلم و خفقات موجود در ادبیات تجلی پیدا میکند و اضطراب آنان به دلیل آنکه اهل بیان هستند نمود آشکارتری دارد، در بین عامهی مردم باید این ثاثیرات را در جنبههای رفتاری و زندگی عملی پیدا کرد چنانکه زیستشان هر روزه به سمت شیء شدگی پیش میرود. فرهنگ آن چیزی است که اغلب ناآگاهانه به ما ارث رسیده است اما وظیفهی بازنگری در آن بر عهدهی ماست. مختاری در این کتاب گامی بلند در جهت نقد این فرهنگ برداشته است و به قول خودش که میگوید «انقلاب ذات ما را عریان کرد» در این عریانی و تعلیق میان سنت و مدرنیته به دنبال نقاط روشنی برای ادامه راه آینده میگردد. افسوس که جان روشنش را چون شمعی در مسیر باد خاموش کردند اما بی شک اندیشههایش همیشه فروزان و جاودانه است.