Yaddasht hayee baraye Dora

یادداشت هایی برای دورا

7.08

Close
Price Summary
  • 7.08
  • 7.08
  • 7.08
Out of Stock
Book number: 6573 ISBN: 964-588-136-6 Categories: ,
Additional Information
Original title Notes for Dora (Gesprächszettel an Dora)
Translator Rezai, Parisa
Publisher Morvarid Publication
Published place Tehran
Published date 1382
Edition First Edition
Volume 1
Pages 216
Weight 250
Dimensions N/A
Language Farsi
نام کتاب یادداشت هایی برای دورا
نام ناشر مروارید
تاریخ انتشار 1382
محل انتشار Tehran
تعداد جلد 1
تعداد صفحات 216
زبان فارسی
شابک 964-588-136-6
Description

یادداشت هایی برای دورا

آیا به راستی مشکلات، معایب و مشقات آدمی با مرگ به پایان می رسد؟ فرانتس کافکا بسیاری از شخصیت های بزرگ و تأثیرگذار مانند هنرمندان، فیلسوفان، نویسندگان، عالمان و… هستند که نمی توان چهره واقعی و تاریخی آنان را به وضوح تشخیص داد و به نوعی در محاق تاریکی قرار گرفته اند؛ آنان حکم آفتابی را دارند که در پس سایه های خود گم شده اند. به عنوان مثال سقراط، یکی از این شخصیت ها است. کسی در وجود تاریخی این مرد تردید ندارد، حتی می توان براساس بعضی شواهد و قراین مانند نمایشنامه ابرها اثر آرستوفان، شکل و شمایل ظاهری او را مجسم کرد: مردی فربه، تاس، برهنه پا، با ریشی فرخورده و انبوه و چشمانی که بیش از حد معمول از چشم خانه بیرون زده، اما نکته اینجاست که همه این مشخصات را می توان در دیگر افراد نیز سراغ کرد. پس به جرأت می توان گفت این قبیل نشانی ها راه به جایی نمی برند، زیرا وجه ممیز و خصوصیات شخص خاصی محسوب نمی شوند. آنچه سقراط، را از دیگر آدمیان تمایز می کند، چیست؟ برای پاسخ به این سئوال باید به افلاطون و آثارش مراجعه کرد، اما این کار نیز آنقدرها گره گشا نیست، چرا که ما هرگز نمی توانیم سقراط افلاطونی را از سقراط واقعی _ تاریخی تمییز دهیم. واقعیت آن است که تمییز و تشخیص چهره واقعی _ تاریخی بسیاری از بزرگان تاریخ بشر دشوارتر از آن است که فکرش را می کنیم. به راحتی می توان فهرستی از اسامی این قبیل اشخاص که در مقاطع گوناگون تاریخی می زیسته اند ارائه کرد: سولون، گزنفون، مارکوس اورلیوس، لئوناردو داوینچی و… این افراد حتی ممکن است اثر یا آثاری نیز از خود بر جا گذاشته باشند، مانند کلمات پندآموز سولون به روایت دیوگنس لاگرتیوس، گزارش های گزنفون، رسالات مارکوس اورلیوس، آثار ناتمام داوینچی و یادداشت های وارونه نوشته شده او، اما متأسفانه، اطلاعاتی از این قبیل مقصود ما را برآورده نمی سازد، چرا که هیچ یک از این اطلاعات ویژگی شخصیت خاصی به شمار نمی روند. این بحث به هیچ عنوان بحثی منحصر به فرد (inclusive) نیست که تنها به یک فرد خاص مربوط شود، بلکه درباره کلیه افراد تأثیرگذار در زمینه های گوناگون از علم و هنر و ادبیات صدق می کند. فرانتس کافکا نویسنده هم عصر ما از این مقوله مستثنی نیست. کافکا شخصیتی است که به معنای واقعی کلمه در محاق مانده است. درست است که کافکا اولاً هم عصر ماست، ثانیاً آثار بسیاری از خود به جای گذاشته، ثالثاً آلبوم تصاویر خانوادگی او نیز در دسترس همگان است، اما اگر بخواهیم به شخصیت واقعی و تاریخی او نفوذ کنیم با مشکلاتی مواجه می شویم که پیش از این درباره اش سخن گفتیم. درباره این مرد چه می توان گفت، مردی که در عین کوتاهی عمر و زندگی ساده و زاویه نشینی، جغرافیای ادبیات یا به تعبیر دیگر حدود وثغور تدوین و پذیرفته شده ادبیات داستانی در عصر ما را دگوگون کرد، مردی که به دور از ایسم های گوناگونی که اتفاقاً در زمانه او _ اوایل قرن ۲۰ _ رواج داشت، کار می کرد، بیرون از خانه حقوقدانی در استخدام دولت و در خانه وقف دنیایی که به آن عشق می ورزید: ادبیات! آثار بلندمرتبه و تأثیرگذار کافکا اندیشه های بدیع و بیان ادبی متفاوت او با دیگر نویسندگان جهان اعم از معاصر و پیشینیان، عناصر به ظاهر حاضر و آماده ای هستند که در وهله نخست، کشف او و شخصیت او را ساده می نمایانند، غافل از این که این مجموعه اطلاعات گره ای را باز نمی کنند و حتی کافکاشناسانی مانند بنوفون ویزه را ناگزیر از آن می کنند که به صراحت بگویند: «من هرگز نتوانستم به مکنونات کافکا پی ببرم.»به این ترتیب بار دیگر به همان پرسش قدیمی خود باز می گردیم، به راستی کافکا که بود؟ آیا مردی بود که از بیماری مزمن سل رنج می کشید تا آنجا که حتی در شب های سرد زمستان ناچارلای پنجره اتاقش را باز می گذاشت؟ آیا حقوقدان بود یا نویسنده؟ آیا حقوقدانی بود که در اعتراض به قانون و حقوقی که بر مبنای آن تدوین شده بود، ادبیات و قصه نویسی را پیشه کرده بود؟ آیا قصه نویسی بود که از اشرافش به قانون و مبانی حقوق مدد می جست؟ آیا کافکا انسان متدین و متمسکی بود که آیین یهود تا مغزاستخوانش نفوذ کرده بود؟ آیا ادیان و انتقادات مختلف برایش محترم اما علی السویه بود و تنها به پیام مشترک آنها باور داشت: یعنی ایمان به خدایی واحد که در همه حال ناظر بر احوال ما است و برخلاف «یهوده» یهود، آنقدرها هم پرخاشجو و تندخو نبود. باز هم تکرار می کنم کافکا به راستی که بود؟ خوانندگان فارسی زبان با کافکا بیگانه نیستند. از مرحوم هدایت تا دکتر بهزاد، سعی کردند با ترجمه آثارش _ که از بسیاری ترجمه های اروپایی، بهتر، درست تر و نزدیک تر به متن و منظور کافکا است _ او را بشناسانند. گو اینکه فرهنگ ما به لحاظ ساختاری بیش از دو سوم قرن، این قسم ادبیات را برنتابید و به جای تحسین، در تقبیح نویسنده و مترجم از هیچ اهانتی فروگذار نکرد. البته مطالعه آثار کافکا هنوز هم سوءظن بسیاری برمی انگیزد و احتیاط خاصی می طلبد و این گواه آن است که ما همچنان این قبیل سخنان را بر نمی تابیم گویی مزاج یا مذاق ما برای هضم و جذب این نوع آثار ادبی، آمادگی لازم را پیدا نکرده است و این معنایی ندارد جز آن که فهم و درک این آدم و آثار و نوشته هایش، دستگاه گوارش و جهاز هاضمه سالم تری می طلبد.با توجه به مشکلاتی که این نویسنده و ترجمه آثارش به وجود آورده بود، بهترین چاره اهتمام ورزیدن به کافکا شناسی بود که دکتر بهزاد با ترجمه کتاب گوستاو یانوش (Janusch.G)، به نام گفت وگو با کافکا، نخستین گام را برداشت. یانوش، خود، نویسنده متوسط الحال چک بود که چند سال پیش درگذشت و آنچه تحت عنوان گفت وگو با کافکا منتشر کرد، حاصل خاطراتی از دوران نوجوانی اش بود. برخورد یک پسر شانزده _ هفده ساله با مردی سی و هشت – نه ساله؛ کتاب یانوش به خاطر جذابیت هایی که داشت، با استقبال بسیار روبه رو شد اما جذابیت های کتاب یانوش برای منتقدان و کافکاشناسان تیزبینی مانند فون ویزه ارزش چندانی نداشت چرا که تمام جذابیت های کتاب یانوش در گرو شیفتگی ای بود که تحت هیچ شرایطی نمی توان به آن اعتماد کرد، دیگر آن که خود کتاب آینده ای بود از خاطرات، تخیلات، رویاها و… که از این زاویه نیز اعتبار چندانی نداشت. پیش از یانوش، نویسنده، محقق و منتقدی که با کافکا دوستی نزدیک و صمیمانه ای داشت یعنی ماکس برود (Brod.M) رساله ای دو جلدی نوشت که به گفت وگوها، نقدها، اظهارنظرها و دادوستد فرهنگی برود با کافکا مربوط می شد. کتاب ماکس برود نیز در حد خود گامی بود در کافکاشناسی؛ کتاب برود کاملاً خالی از جذابیت های کتاب یانوش بود چرا که شیفتگی مطلقاً در آن وجود نداشت و به جای آن ادب و احترام و واقعیتی بود که با لحنی خشک و گزارشی بیان شده بود. در کتاب برود بیشتر با فضاهای بسته ای مواجه می شویم که دو مرد با فرهنگ، در کنار هم نشسته اند و درباره موضوعاتی حرف می زنند که چندان جذابیتی برای مخاطب عام ندارد. رساله برود همچنان پس از نزدیک به یک قرن، ارزشمند و خواندنی است اما اگر کافکا به روایت یانوش، موجودی استثنایی و تافته ای جدا بافته است، کافکای برود هم ماهیتی متفکر و منضبط دارد؛ به تعبیر نهایی یانوش از یک طرف بام افتاده و برود از طرف دیگر بام. البته به نظر من هر کس به کافکا علاقه دارد باید هم کتاب یانوش را بخواند و هم کتاب برود را، اما نباید انتظار داشته باشد با خواندن این دو کتاب با شخصیت واقعی، درونی و تاریخی کافکا ارتباط برقرار کند.

Scroll To Top
Close
Close
Shop
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping