سرود کوهستان
پیشگفتار ناشر
کتاب کهنه ای به دستمان رسید. کوچک و دستمالی شده، انگار
هزاران نفر این کتاب را در جیب گذاشته اند و در کوهستان ترانه های
خاطره انگیز گذشته را مرور کردهاند. آنقدر که بعضی جاها حروف پاک شده
بود، و با کمک خاطرات میبایست کلمه ی ساییده شده را سرجایش بگذاریم.
یکبار از سر تا ته کتاب را بخوانیم، بعضی جاها را که ناشر مشخص کرده بود
دو بار و گاه سه بار بخوانیم، و هرکدام را با آهنگ مخصوص خودش.
راستی این ترانه ها از نظر ادبی چه ارزشی دارند؟ یا از نظر خط مشی
سیاسی به کدام جریان نزدیکترند؟ آیا انقلابی اند؟ کارگریاند؟ دانشجویی؟
ضدامپریالیستی؟ عاشقانه؟ کدام؟
اینها سوال هایی است که شاید هرگز پاسخی نداشته باشند. دستهای از
شعرها آنقدر ضعیف و شعاری و پرت هستند که تنها لبخندی یا ریشخندی
باقی نخواهند گذاشت، دستهای نشان از یک دوره تنگ سیاسی دارند که
شاعران میبایست با کمک ایما و اشاره و استعاره حرفی بزنند، و دستهای
دیگر ترانه های جاودان تاریخ خواهند بود. بگذریم از ترانه های ملی و عاشقانه
که گاهی سیاسیون و مبارزان ما در کوه و در زندان در لحظه های دلتنگی
چنگی به احساس زدهاند، و لبخند بر چهره شان ماسیده است.
اینها، این ترانه ها هرچه هست هرکدام نشان از خاطره، دوره یا لحظهیا
دارند، خاطرات، دوران و لحظه هایی که برای هرکس متفاوت است، و برای
هرکس رنگ و تصویری خاص دارد.
نشان از سردرگمی جماعتی عاشق و شوریده.
نشان از شعله و آتش دارد که روزی، روزگاری، آدمهایی از هر واژه
شعلهای میساختند، و از هر نشان، نقشی میپرداختند.
مروری براین کتاب یکبار دیگر آدم را در سالهایی نه چندان دور عبور
میدهد که از آغاز دهه ی پنجاه به این سو را دور بزند، با خود بیندیشد و به
این نقطه برسد که میلیونها نفر رسیده اند: »چرا اینجوری شد؟«
آیا جامعه روشنفکری هنوز بالغ نشده بود؟ آیا سیاست ابرقدرتها ما را
به چنین روزی انداخت؟ آیا گروهها، احزاب، سیاسیون دچار سردرگمی
تاریخی شده بودند؟ چگونه آن همه شور و عشق که در سینه های جوان شعله
میکشید، خاکسترشد و توفان آن را روبید؟
این کتاب آدم را به فکر فرو میبرد. عاشقانه ترین ترانه ها، گاهی
سیاسی ترین است، همانهایی که در سلول تنهایی مردی در تاریکی زمزمه
میکند:
»جان مریم چشماتو واکن، منو نگاه کن …«
یا آنهایی که در صخره های کوهستان همراه بخار دهان عدهای عاشق
میهن و سرنوشت مردم، در جدارهها انعکاس مییابد. انعکاسی که حالا در
جمجمه ی ما )آنها که ماندهاند( باقی است.
آنچه ما را واداشت تا کتاب را با حروفچینی تازه و کیفیتی خوب در
دسترس همگان قرار دهیم نخست این میل بود که این مجموعه ی خاطرات با
همه ی ویژگی مثبت و منفیاش، با همه ی فراز و فرود سیاسی و ادبیاش، به
همان شکلی که بود به عنوان یک یادگار در اختیار ایرانیان قرار گیرد. بهویژه
ایرانیان تبعیدی و مهاجر که به نوعی با این کتاب پیوند میخورند؛ پیوندی
عاطفی، سیاسی، موسیقیایی یا حسی.
مقدمه چاپ قبلی را که ظاهرا ناشرش همان دانشجویان بودهاند، عینا
گذاشته ایم، که خود حکایت از نگاهی دارد و خود، خود را تعریف میکند.
در برخی جاها که ترانه سرا خواستار تکرار سطری بوده است، در
حروفچینی جدید بدون قید عدد ) (٢یا کلمه )تکرار(، خواسته ی آنها را با
تکرار خودِ سطر عملی کردیم تا خواننده آسانتر بتواند ترانه را مرور کند.
و دیگر چه؟ کتاب را به عاشقان ایران، به دلسوختگان، و به قربانیان راه
آزادی تقدیم میکنیم، و آن را در حد هدیه ای میبینیم که از خاطره ی قومی،
از سینه ها به کاغذ منتقل گشته است.
مرکز نشردنا
هلند، زمستان ٢٠٠