شرق بنفشه
شرق بنفشه حکایت زندگی عاشق و معشوق است، روایت پیچیدهای از زندگی آدمها که در نه داستان کوتاه با نثری شاعرانه و غزلگونه مخاطب را در موجی از ترس و اندوه رها میکند و سعی دارد آنچه ناگفتنیست، عیان کند.
محوریت هر نه داستان «عشق» است، اما هر یک در مکانی متفاوت رخ میدهد و باطن آن چیزی فراتر از عشق است؛ مثلاً در داستان اول با کتابهایی مواجه میشویم که حروف رمزیِ نامههای میان ارغوان و ذبیح در آنها نوشته شده است و راوی داستان بهرغم مخالفت خانوادهی ارغوان، در پی یافتن راهی برای رسیدن به اوست؛ از فرار گرفته تا خودکشی. و داستانهای بعدی هم بهطور غیر مستقیم به خفقان حاکم بر جامعه اشاره دارد تاجاییکه باورهای سیاسی و اجتماعی خانوادهها را تحتالشعاع قرار داده است.
در چنین شرایطی، عشق تنها جای امنیست که شخصیتهای داستان به آن پناه میآورند: ذبیح بیمِ آن دارد که زمانْ عشق را کهنه کند، نامه های سربهمُهر میان خود و معشوقهاش در «غزلیات شمس» رمزگشایی میشود، و با «آناکارنینا» حرفهای دلش را به ارغوان میزند.
در داستان دوم، راوی از ترس آدمها و محیط پیرامونش دیوانهوار به عشق پناه میآورد و کمکم رفتارهای بیمارگونهای از او سر میزند، پسری جوان در داستان پنجم عاشق درنا میشود و مرگ زودهنگام پدرشکارچیاش را چنان دلخراش توصیف میکند که خواننده را در وحشت جنگل و حیوانات وحشی رها میکند.
در بعضی حکایتها، جریان سیال ذهن را واضحتر میبینیم، نظیر داستان دوم که تکگوییهای راوی کاملاً مبهم و نامنظم است. و یکی از دلایل پیچیدگی داستانها میتواند همین مسئله باشد: گاهی تفکیک زمان حال و گذشته دشوار است.
داستان سوم «آیلار» که پیشکش به سیمین دانشور است، را میتوان از بهترین داستانهای این کتاب تلقی کرد. حکایت عشقی خالص اما تلخ و بیحاصل. با هر بار صدازدنِ آیلار، ترس و اضطراب در وجود مخاطب نقش میبندد، گویی نویسنده قصد دارد به مخاطب بفهماند که فرجام شومی در انتظار عاشق و معشوق است.