شخصیت های گم شده
نوه ها یکی پای او را گرفت و یکی گردنش را. آمارانتا اورسلا گفت : حیوونی مادر بزرگ! از پیری مرد. اورسلا سخت وحشت کرد و گفت : من زنده هستم! آمارانتا اورسلا جلو خنده خود را گرفت و گفت : می بینی حتی نفس هم نمی کشد. اورسلا فریاد زند : من دارم حرف می زنم! آئورلیانو گفت : حتی حرف هم نمی تواند بزند ، مثل یک جیرجیرک کوچولو مرد! آنوقت اورسلا تسلیم حقیقت شد و آهسته گفت : پروردگارا پس مردن چنین است.
Shakhsiat haye gom shodeh
A dense jungle of magic and literary gusto, this book pulls you in and engulfs you with its richness and beauty. Saying it is a story of a family is like saying the New Testament is a book about a carpenter. Following the family here reveals the history of several generations, and the passions, thoughts, and myths of a labyrinth of people, related and not. Gabriel Garcia Marquez is a gifted writer, and nowhere does he write with the fervor that he does in One Hundred Years of Solitude, a pleasurable ride unmatched in modern literature