سگ ولگرد
در این داستان هدایت راجع به ردشدن از دید چشمهای یک سگ شکاری اسکاتلندی صحبت می کند.
سگ دریک کوچه زندگی می کند وتلاش می کندمهربانی وتوجهی که قبلا از آن لذت می بردبه دست آورد.
سگ ولگرد اولین بار در سال 1942 به چاپ رسید. در داستان سگ ولگرد، با سگی اسکاتلندی به نام پات آشنا می شویم که می توان در پس چشمانش، شعور و درکی انسانی را مشاهده و حس کرد. پات، دلش خیلی برای گذشته تنگ شده؛ زمانی که می توانست بی هیچ سختی و دغدغه ای، شیر گرم و زندگی بخش مادرش را بخورد، و با برادرش و پسر صاحب خود بازی کند. روزی، صاحب پات به همراه دو نفر دیگر سوار ماشین می شوند و پات را نیز کنار خود در ماشین می گذارند. آن ها چند ساعت بعد، به میدان ورامین می رسند و از ماشین خارج می شوند. پات ناگهان متوجه بویی می شود؛ بوی سگی ماده که او را تا آستانه ی جنون پیش می برد. پات به دنبال منشأ بو می رود اما زمانی که بازمی گردد، دیگر خبری از صاحبش و ماشین او نیست. زندگی سخت و جهنم گونه ی پات از این لحظه آغاز می شود. ساکنین آن منطقه، رفتار بسیار متفاوتی با او دارند و پات اکنون، باید واقعیتی را تجربه کند که بیشتر شبیه یک کابوس است.
This Book was first published in 1942. It consists of eight short stories and is Sadegh Hedayat’s last short story collection. The exact writing time of these short stories is unknown today, however based on what Hadayat had written in his letters, it is believed that most of these short stories had been written before 1942. Before 1942, the censorship system of Reza Shah had prevented Hedayat from publishing. This obstacle was removed with the abdication of Reza Shah in 1941.