قلعه حیوانات
«همه حیوانات با هم برابرند، اما بعضی برابرترند.»
تنها یک جمله کافیست تا قلم جورج اورول شمارا مسحور خود کند. اما جالب است بدانید ایدهی نوشتن کتاب قلعهی حیوانات بعد از دیدن پسرکی که اسبی را تیمار میکرد به ذهن جورج اورول آمد و بعد از نگارش آنهم ناشرهای زیادی بودند که از انتشار این کتاب خودداری کردند، حتی یک ناشر مشهور آمریکایی به اورول گفته بود که کتابی که دربارهی حیوانات باشد در آمریکا فروش نخواهد داشت.
چرا باید این کتاب را خواند؟
شاید بهتر باشد برای کتاب قلعه حیوانات دنبال دلیلی برای نخواندن کتاب بگردیم، تا دلیل برای خواندن؛ زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد که آن را نخوانید. این کتاب آنقدر مشهور است که در همهی فهرستهای مشهور کتابخوانی پیشنهاد شده است. این کتاب یکی از شاهکارهای ادبی قرن بیستم است و خواندن آن وسعت دید خواننده را افزایش میدهد.
درباره کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورول
کتاب قلعه حیوانات با عنوان اصلی (Animal Farm) نخستین بار در سال 1945 منتشر شد. جورج اورول این کتاب را در طول جنگ جهانی دوم نوشت و در آن از استبداد طبقهی حاکم شوروی انتقاد کرد. پرچمی که اورول در داستان برای مزرعهی حیوانات ترسیم میکند شبیه به پرچم شوروی است. این کتاب درواقع نقدی به نظام سرمایهداری است.
کتاب قلعه حیوانات که با نام مزرعهی حیوانات هم ترجمه شده است، مشهورترین کتاب جورج اورول است. تاکنون افراد زیادی خواندن این کتاب را پیشنهاد کردهاند و اقتباسهای زیادی هم از این کتاب صورت گرفته است. این کتاب تاکنون دو بار به صورت فیلم درآمده است. نسخهی انیمیشن این کتاب در سال 1954 توسط «جوی بچلُر» و «جان هالاس» ساخته شد. این انیمیشن اقتباس مستقیمی از خود کتاب بود. «جان اسفنسون» هم در سال 1999 تلهفیلمی بر اساس این کتاب ساخت که «آلن جانس» نویسندهی فیلمنامه آن بود.
خلاصه داستان کتاب قلعهی حیوانات
داستان کتاب قلعهی حیوانات دربارهی گروهی از حیوانات اهلی مزرعهای است که به امید برقرار کردن آزادی و برابری در برابر صاحب مزرعه شورش میکنند. بعد از پیروزی این انقلاب، خوکها که هوش بیشتری نسبت به بقیه حیوانات داشتند، رهبری حیوانات مزرعه را به عهده میگیرند و قوانینی را وضع میکنند که این قوانین با گذشت زمان دچار تغییر میشوند. قیام حیوانات درنهایت تبدیل به دیکتاتوری خوکها میشود.
شخصیتهای داستان قلعهی حیوانات
کتاب قلعه حیوانات درواقع رمانی پاد آرمانشهری است. هر شخصیت در این کتاب درواقع نماد یک شخصیت یا اتفاق است. آقای جونز صاحب مزرعه نخستین شخصیتی است که در رمان معرفی میشود؛ یک دائمالخمر الکلی که مزرعهاش در فقر مطلق قرار دارد اما همچنان از حیواناتش کار میکشد. شخصیت آقای جونر درواقع نماد شخصیت نیکلاس تزار دوم روسیه است.
شخصیت بعدی میجر پیر (Old Major) است؛ این خوک سن و سال دار درواقع کسی است که حیوانات را به شورش تشویق میکند. شخصیت میجر پیر نماد شخصیت ترکیبی کارل مارکس، یکی از فیلسوفان آلمانی که نظریه کمونیست را مطرح کرد و ولادیمیر لنین، رهبر حزب کمونیست روسیه است.
و در آخر شخصیت باکسر که یک اسب است. اسبی نجیب، باوفا، قوی، سادهلوح و بهشدت متعهد به کار است؛ باکسر سهم زیادی از کارهای فیزیکی مزرعه را انجام میدهد و تنها به یک باور معتقد است: «حق همیشه با ناپلئون، خوک رهبر مزرعه، است.» شخصیت باکسر نماد آلکسی استاخانوف کارگر معدن روسی است. او در طول جنگ جهانی دوم با بهکارگیری گروهی از کارگران ماهر ئ متخصص و تقسیم درست کار توانست 14 برابر میزان معمول زغالسنگ استخراج کند. شخصیت استاخانوف در جنگ جهانی به شخصیتی اسطورهای تبدیلشده بود.
در بخشی از کتاب قلعه حیوانات میخوانیم
در دقایق اول حیوانات سعادتی را که نصیبشان شده بود باور نمیکردند. اولین اقدامشان این بود که دستهجمعی، گویی بهمنظور تحصیل اطمینان از اينکه بشری درجایی مخفی نیست. چهارنعل دورادور مزرعه تاختند و سپس به ساختمان مزرعه آمدند تا آخرین اثرات سلطه منفور جونز را پاک سازند. در یراق خانه را که در انتهای طویله بود شکستند؛ دهنهها حلقههای بینی» زنجیرهای سگ و چاقوهای رنجآوری را که جونز بهوسیله آن خوکها و برهها را اخته میکرد همه در چاه سرنگون شد.
افسارها، دهنهها، چشمبندها و توبرههای موهن به میان آتشی که از زبالهها در حیاط افروختهشده بود ريخته شد. شلاقها هم به همچنین. حیوانات وقتی شلاقها را شعلهور دیدند همه از شادی به جستوخیز درآمدند.
سنوبال روبانهایی را هم که با آن دم و یال اسبها را در روزهای بازار تزیین میکردند در آتش انداخت. گفت:«روبان بهمنزله پوشاک است که علامت و نشانه انسانی است. حیوانات بایستی برهنه باشند.» باکسر با شنیدن این بیان کلاه حصیریاش را که در تابستان گوشهایش را از مگس حفظ میکرد آورد و با سایر چیزها در آتش انداخت. در اندک زمانی حیوانات هر چیزی که خاطره جونز را به یاد آنان میآورد از بین بردند.
بعد ناپلئون آنها را به طویله برگرداند و به هر یک جیره دو برابر معمول و به هر سگ دو بیسکویت داد. سپس حیوانات سرود«حیوانات انگلیس»را هفت بار از سر تا ته پیاپی خواندند و پسازآن خود را برای شب آماده ساختند و خوابیدند» خوابی که پیش از آن هرگز در خواب هم ندیده بودند. اما همگی طبق معمول سحر برخاستند و ناگهان حوادث پرشکوه شب پیشین یادشان آمد و دستهجمعی رو به چراگاه دویدند. کمی پایینتر از چراگاه تپه پشتهای بود که تقریباً بر تمام مزرعه مشرف بود. حیوانات به بالای آن شتافتند و ازآنجا در روشنایی صبحگاهی به اطراف خیره شدند. همه مال آنها بود. هرچه که میدیدند مال آنها بود! مست و سرشار از این فکر به جستوخیز افتادند. و در هوا شلنگ برداشتند. میان شبنمها غلط زدند و در علفهای شیرین تابستانی چریدند. کلوخها را لگدمال کردند و بوی تند آن را بالا کشیدند. سپس بهمنظور تفتیش گشتی به اطراف مزرعه زدند و با سکوتی آميخته با تحسین زمین زراعتی» یونجهزار باغ میوه استخر و جنگل کوچک را ممیزی کردند. گویی این چیزها را قبلاً ندیده بودند. و حتی حالا هم مشکل باور میکردند که همه از آن خودشان است.
کتاب قلعه حیوانات که در ایران با عنوان مزرعهی حیوانات هم ترجمهشده است؛ سه سال بعد از انتشارش یعنی در سال 1948 در ایران ترجمه شد. اولین نسخهی آن را امیر امیرشاهی ترجمه کرده است.