.در جستجوی رهایی <> Dar jostejouye rahayi

12.50

Close
Price Summary
  • 12.50
  • 12.50
  • 12.50
In Stock
Book number: 7155 Book Author: Nouri, Maryam (نوری، مریم )ISBN: 91-88297-99-3 Categories: , Tags: , , ,
Additional Information
Original title In search for freedom
Book Author Nouri, Maryam
Publisher Baran Publishing (Sweden)
Published place Sweden
Published date 2005
Edition First Edition
Cover type paperback
Pages 304
Weight 500
Dimensions 21 × 15 × 1.7 cm
Language Farsi
نویسنده/مولف نوری، مریم
نام ناشر باران (سوئد)
تاریخ انتشار 2005
محل انتشار Sweden
تعداد صفحات 304
زبان فارسی
شابک 91-88297-99-3
Description

در جستجوی رهایی

نوری که از سال 1364 تا 1369 در زندان اوین و گوهردشت به‌سر برده است، در خاطرات خود به سال‌های پیش از دستگیری و هم چنین سال‌های پس از رهایی از زندان، و سپس گریز به آلمان نیز اشاره‌هایی کرده است.

وی در هنگام دستگیری باردار بوده است و فرزند او –آیدین- در زندان متولد شده است. آیدین در دو مقطع ابتدا تا 3 ماهگی و سپس از 10 ماهگی تا چندی بعد در زندان همراه مادر خود زندگی کرده است. نوری درباره‌ی لحظه‌ی بازگشت آیدین از نزد خانواده‌ی خود به زندان اوین، آن‌هم در 10 ماهگی نوشته است: «آیدین نه تنها کوچک­ترین اعتنایی به من نمی­کرد، بلکه با تمام قوا به مادرم چسبیده بود. سوار ماشین شدیم و به در اوین رسیدیم. ساک و وسایل را گرفتم و به آن­سو انتقال دادم.

آیدین به آغوش من نمی­آمد. هرچه با او حرف می­زدم توجه نمی­کرد. او فقط یک کودک 10 ماهه بود. چادر سیاه من، او را بیش­تر از من دور می­کرد. شاید بیش از نیم ساعت سعی خود را کردم که تحویل گرفتن بچه با آرامش انجام شود، ولی بالاخره مجبور شدم که او را به زور از بغل مادرم بیرون بکشم. آیدین، با تمامی قدرت به لباس­ مادرم چسبیده بود. هر بار که او را می­کشیدم، فریاد می­زد و به گریه می­افتاد. من سعی می‌کردم با کلمات مهربان و شکلک و ادا او را جذب کنم. نمی‌شد. بغض گلویم را گرفته بود. مادرم گریه می­کرد و می­گفت: «بچه از غصه دق می­کنه …» من سعی می­کردم انگشتان کوچکش را از لباس مادرم جدا کنم. گه­گاه آیدین نگاهی به من می­کرد و دوباره گریه را سر می­داد و به مادرم می­چسبید. بالاخره او را محکم کشیدم و از مادرم جدایش کردم. او مرا با دست­های عروسکی­اش پس می­زد. قدرت و انگیزه او برای رفتن به سوی مادرم بیش از توان من برای نگهداشتن او در زندان بود. بالاخره زور حاکم شد! چشم­بند مرا بر چشم‌هایم زدند. آیدین نگاه می­کرد و جیغ می‌کشید. به گریه افتاده بودم.»

همسر نوری-رحمت- در کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان 1367، در زندان اوین اعدام شد. در پایان کتاب 18 نامه‌ای که در طول اسارت، بین مریم و رحمت در سربرگ‌های مخصوص زندان رد و بدل شده، چاپ شده است.

نویسنده، در صفحه 178 کتاب درباره‌ی احساس خود هنگام رهایی از زندان، نوشته است: «چشم­بندم را باز کردم و پدرم را دیدم. منتظر، خسته و عصبی ایستاده بود. بدون سلام گفتم: «چی­کار کردین که منو آزاد کردن؟» مرتب سئوال می­کردم و او با عجله و شتاب می­گفت: «ما کاری نکردیم. اون­ها دیشب با ما تماس گرفتن و گفتن دخترتون­رو می­خوایم به مرخصی بفرستیم. فردا صبح بیاین و اونو ببرین. گفتن همراه خودتون ­یه سند خونه به عنوان ضمانت، یک ضامن کارمند و وثیقه­ای به مبلغ 500 هزار تومان بیارین. مادرت خسته شد. از صبح تا الان (عصر ساعت 5ـ4 بعد از ظهر) منتظر بود. رفت خونه.»

وی در صفحه 19-83 ادامه داده است:«مادر، و همه خواهرها و خواهرزاده­هایم در انتظار من بودند. با دیدن آن­ها شادی غم­انگیزی به من دست داد. یک­دیگر را بوسیدیم. مادرم از شدت شوق اشک می­ریخت. هرکس دلش می­خواست برای من کاری انجام دهد. آیدین پسر پنج ساله­ام در گوشه سالن هاج و واج ایستاده بود و ما را تماشا می­کرد. به آهستگی به او نزدیک شدم. ولی او به یک­باره به طرف مادرم دوید و محکم به او چسبید. به من فرصت بوسیدنش را نداد. سعی کردم با او حرف بزنم تا بتوانم آشتی­کنان صورتش را ببوسم ولی از من فراری بود. من برای او بیگانه­ای آشنا، بیش نبودم. از تلاش خود دست برداشتم. در مدت پنج سال به اندازه کافی اذیت شده بود. او را به حال خود رها کردم تا فرصتی دیگر.»

به گفته نوری، آرزوی رحمت این بوده است که روزی پدر شود. در صفحه 184 درباره او که فقط توانسته 2 بار فرزند خود را در زندان ببیند نوشته شده است: «ده‌ها بار به مادرم گفتم: من از دیدار آیدین شاد نمی­شوم وقتی همسرم از دیدارش محرومه. اون می­خواست بچه­دار بشه. اون دوست داشت که بچه­اش بابا، صداش کنه، نه من… سعی کنین که اونو به ملاقات رحمت ببرین…»

Scroll To Top
Close
Close
Shop
Sidebar
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend