چهره ای به رنگ سپیا
ایزابل آلنده و چهره ای به رنگ سپیا
فقط سرگذشتم را بشنو
حسین یاغچی
نویسندگان آمریکای لاتین برای ما خوانندگان فارسی زبان طوری شده اند که تمامی آثارشان را با اشتیاق می خوانیم. انگار که خوب و بد در میان این آثار وجود ندارند و تمامشان ندیده و نخوانده مورد تاییدمان هستند. البته داستان های نویسندگانی همچون خورخه لوئیس بورخس قطعاً لیاقت دریافت چنین تاییدی را از خوانندگانشان در تمام نقاط جهان دارند. کمااین که نویسندگانی مانند گابریل گارسیا مارکز، ماریو بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس و… هم در بهره مندی از چنین استقبالی شایستگی دارند. اما به طور مثال در مورد میکل آنخل آستوریاس نمی توان چنین برخوردی انجام داد. بسیاری از خوانندگان (حداقل در ایران) از خواندن آثار این نویسنده سرخورده شده اند و توقعاتشان برآورده نشده است.
خانم ایزابل آلنده نویسنده شیلیایی در میانه این دو جریان قرار می گیرد. چه، بسیاری از آثار این نویسنده گذشته از آن که در ایران ترجمه شده، استقبال چشمگیر خوانندگان مختلف را هم موجب گشته و از این حیث می توان او را در جمع نویسندگان محبوب خارجی در ایران جای داد. از طرف دیگر رمان های او نظرات مثبت خوانندگان مختلف ایرانی را برانگیخته به طوری که علاوه بر مخاطبان عمومی این کتابها، منتقدان و اقشار دیگر هم به خواندنشان تمایل نشان می دهند. شاید چنین وضعیتی علاوه بر ایران در سایر نقاط جهان هم قابل مشاهده باشد.
در این میان آنچه بیش از همه جالب توجه می نماید استقبال روزافزون زنان از کارهای خانم آلنده است. بسیاری معتقدند که ایزابل آلنده تصویر دقیقی از شخصیت زنان به نمایش می گذارد و از ذکر توانایی ها و ناتوانایی هایشان در مواجهه با خود و جامعه بازنمی ماند. زنان در رمان های این نویسنده در صدد برتری جویی نسبت به مردان نیستند. همچنان که در بسیاری از آثار نویسندگان زن چنین جنبه ای به وفور قابل مشاهده است.
بیشتر داستان های آلنده از روایتی سرگذشت وار برخوردار هستند و این شیوه روایی شاید از بنیان های کار او محسوب شود. شخصیت های رمان های آلنده صمیمانه خواننده را به شنیدن سرگذشتشان دعوت می کنند و سعی دارند با نشان دادن صداقتشان در بیان حوادث زندگیشان خواننده را به شنیدن این سرگذشت تا به پایان ترغیب کنند. چنین جنبه ای در رمان «چهره ای به رنگ سپیا» بیش از همه تبلور یافته است. در این رمان زن جوانی به نام اوروا به بیان سرگذشتش می پردازد و قصد او از بیان سرگذشت تنها آگاهی خواننده از شرایط زندگی اوست و هدف دیگری در سر نمی پروراند.
در بسیاری از داستان های سرگذشت وار، راوی توجه خواننده را به پایان داستانش و نتیجه ای که از بیان این داستان دارد، جلب می کند. مثلاً در رمان کلاسیک خاطرات پس از مرگ براس کوباس، نویسنده در نهایت خواننده را اینطور پند می دهد که به دنیا به مثابه دارفانی امید نبندد چراکه چون او سودی عاید شخص نمی شود. مثال هایی از این دست بی شمارند. مثلاً در داستان های کوتاه بورخس هم چنین نکته ای را شاهد هستیم. داستان الف از آن جمله است که در آن راوی در نهایت ماجرا خود را متنبه از حوادث به وجود آمده می داند. اما در رمان چهره ای به رنگ سپیا، یکسره مسیر متفاوتی در پیش گرفته می شود. همان طور که اشاره شد قهرمان رمان، اوروا، فقط به جهت بیان سرگذشت، خاطرات زندگیش را بازگو می کند. البته چنین روندی کار نویسنده را بسیار دشوار می کند. او در همان ابتدا این توقع را در خواننده که باید فرجام و هدفی از این حوادث استخراج کند، از بین می برد و لاجرم بخشی از امتیازاتش را در مقام یک داستان پرداز از دست می دهد. آن وقت است که نویسنده باید درصدد ایجاد تمهیدات دیگری در داستان جهت ترغیب خواننده به خواندن آن باشد.
شاید به همین منظور باشد که اوروا در داستان به طور کاملاً آشکاری در جایگاه داستانگو می نشیند و به طور مستقیم خواننده را مورد خطاب قرار می دهد. مثلاً در ابتدای کتاب اینگونه روایت می کند:
«… دست کم در این سی سال اولیه عمرم همه چیز به خوبی و خوشی گذشته است. ولی مواظب باش! نمی خواهم از خودم جلو بزنم. این داستان طولانی است و پیش از تولد من شروع می شود. باز گفتن آن بردباری زیاد می خواهد و از آن هم بیشتر شنیدنش. اگر در میان راه، رشته داستان را گم کنم نگران نباشید، چون می توانید روی پیدا کردن آن در چند صفحه جلوتر حساب کنید.»
ملاحظه می کنید که این خصوصیت اوروا به کمال برای ما خوانندگان شرح داده می شود و محدوده توقعات ما را از او مشخص می کند.
اما لحن داستان چگونه است؟ در ابتدای کتاب شعری با عنوان «پایان جهان» از پابلو نرودا آمده که شاید در شناخت لحن داستان ما را یاری دهد:
و از این روست که باید بازگردم
به جاهای بسیاری در آینده
تا بیابم خود را
و بکاوم در خویش
بی حضور شاهدی جز ماه
و آنگاه سوت بزنم شادمانه
و بپویم خرامان بر تخته سنگ ها و کلوخ های خاک،
بی کسب و کاری جز زندگی
بی خویش و پیوندی جز راه
نرودا در این قطعه از لحن گذشته برای بیان آینده سود می جوید. به طور مثال می گوید باید بازگردد به آینده. انگار که آینده را چون عنصری مادی احساس کرده و می خواهد به آن رجعت کند. اوروا در شرح ماجراهای داستان چنین حالتی دارد. پایان داستان به نوعی تداوم جوانی و بلوغ اوروا است و انگار که او جهت خداحافظی با گذشته و آغاز آینده به شرح سرگذشتش همت گمارده است. اگر بخواهیم هدفی در این سرگذشت بیابیم،این هدف همان نکته فوق است. اوروا می خواهد هیچ نقطه تاریکی از سرگذشتش در ذهن خود و خواننده باقی نماند. همچنان که در عکس هایش هم به دنبال وضوح هرچه بیشتر است. مثلاً از چاپ پلاتینی عکس ها بسیار استقبال می کند و آنها را در جهت افزایش کیفیت عکس هایش می داند.
اما در پایان داستان اعتراف می کند که به آنچه که می خواسته نرسیده. جمله آخر کتاب این چنین است:
«من در میان سایه های پراکنده، اسراری در پرده مانده و تردیدها زندگی می کنم، رنگمایه بازگو کردن زندگی من به چهره ای به رنگ سپیا نزدیک تر است.»
اوروا سعی می کند که در عکس هایش واقعیت صرف را انتقال دهد همان طور که در بیان سرگذشتش هم چنین منظوری دارد. اما آنچه در نهایت خواندن این کتاب در خواننده باقی می ماند عکسی است رویاگونه که جنبه های واقعیت در آن کمرنگ شده است.
Chehre-i be rang-e sepia
In typical Allende fashion, Portrait in Sepia is crammed with love, desire, tragedy, and dark family secrets, all played out against the dramatic backdrop of revolutionary Chile. Our heroine Aurora del Valle`s mother is a Chilean-Chinese beauty, while her father is a dissolute scion of the wealthy and powerful del Valle family. At the heart of Aurora`s slow, painful re-creation of her childhood towers one of Allende`s greatest fictional creations, the heroine`s grandmother, Paulina del Valle. An `astute, bewigged Amazon with a gluttonous appetite,` Paulina holds both the del Valle family and Allende`s novel together as she presides over Aurora`s adolescence in a haze of pastries, taffeta, and overweening love.
One of the most interesting aspects of the novel is Allende`s decision to turn her heroine into a photographer: `through photography and the written word I try desperately to conquer the transitory nature of my existence, to trap moments before they evanesce, to untangle the confusion of my past.` There is little confusion in Allende`s elegantly crafted and hugely enjoyable novel. –Jerry Brotton, Amazon.co.uk –This text refers to an out of print or unavailable edition of this title.