در کتاب بریدا ، كوئيلو دو سنت جادوگری مطرح می کند : سنت ماه و سنت خورشيد. در سنت ماه، جادوگری آيينی كهن است كه برای دست يافتن به آن بايد تمرین های دشوار و متعددی را به كار برد. سنت خورشيد راه جهان شمول برای دست يافتن به جهان ابدی است كه در آن تنها يک اصل حاكم است: اعتماد كردن به شب تاريک ايمان. و تنها يك تمرين وجود دارد: نيايش كردن به درگاه خدا با قلب و روح.
چیزی که آثار کوئیلو را از سایر نویسندگان متمایز می کند، ارایه مفاهیم پیچیده به زبانی ساده است که درک آنها را برای همه آسان می کند. و از آنجا که به قول خود کوئیلو، این مفاهیم از پیش در ذهن ما وجود داشته اند و ما تنها آنها را «به یاد می آوریم»، به سوی آنها جذب می شویم و از یادآوری دوباره این مفاهیم بنیادی بشریت لذت می بریم. در بریدا، یافتن «بخش دیگر» هر انسان، محور اصلی داستان است؛ مفهومی که شاید بتوان با فرضیه کهن الگوهای «انیما» و «انیموس» کارل گوستاو یونگ تطابق اش داد.
خلاصه داستان کتاب بریدا :
جادو، جوهر اصلی کتاب بریدا است. بریدا داستان یک دختر جوان ایرلندی است که در تلاش برای یادگیری جادوگری است. ابتدا به دیدار مردی بنام «فولک» جادوگر می رود که محکوم به تنهایی است و در دشتی نزدیک به یک جنگل زندگی می کند.
فولک که استاد سنت خورشید است، شب تاریک را به بریدا می آموزد. در حالیکه می داند بریدا بخش دیگر خود اوست. پس از آن جادوگر به بریدا می گوید که محیط و اطرافش استاد او هستند و خود باید به خود بیاموزاند. بریدا از نزد جادوگر باز می گردد و پس از آن به طور تصادفی با زنی بنام ویکا آشنا می شود که استاد سنت ماه است و بالاخره همین زن، سنت ماه را کاملا به او آموزش می دهد و تازه بریدا بعد از آن می فهمد که باید راه را با آموختن سنت خورشید که اگرچه ساده تر است اما راه جهان شمول برای دست یافتن به جهان ابدی است، ادامه دهد.