بار هستی
کتاب بار هستی، رمانی فلسفی نوشته ی میلان کوندرا است که نخستین بار در سال 1984 به انتشار رسید. بخش عمده ی داستان این رمان در شهر پراگ و در اواخر دهه ی 1960 و اوایل دهه ی 1970 اتفاق می افتد و به ماجرای زندگی دو زن، دو مرد و یک سگ می پردازد. شخصیت های جذابی در این رمان حضور دارند: توما، جراح برجسته ای است که روابط پنهانی زیادی دارد و همسرش، ترزا، عکاسی است که خونش از بی وفایی های همسرش به جوش آمده است. سابینا، معشوقه ی توما و هنرمندی آزاداندیش است و فرانز، پروفسوری سوییسی و معشوق سابینا است؛ و درنهایت سیمون، پسر توما از ازدواج قبلی اوست که رابطه ی چندان گرمی با پدر ندارد. کوندرا در این اثر ارزشمند به اساسی ترین سؤال بشر پرداخته است: «انسان چگونه بار هستی را به دوش می کشد؟»
Jonathan Oliver employs a husky-voiced tone that proves the right match for this darkish story, one that requires of listeners a dollop of patience. Set first in Czechoslovakia, then in Switzerland, Kundera`s story tells the sometimes laborious story of a womanizing Czech surgeon forced to flee the Russian invasion and take on menial roles, giving his passion for the flesh a slighly different perspective, as he is no longer a doctor but just a window-washer. His relationship with this current female-of-choice, the interesting and puzzling Tereza, is at the center of the novel. Oliver is good, very good, pausing with great effect, having just the right amount of low-key drama and contemplative musing in his narration. He`s a good fit for a book that not everyone will like, but those who stay the course will generally be pleased they did