.خانه ای خالی <> Khaneh ee khali

10.00

Close
Price Summary
  • 10.00
  • 10.00
  • 10.00
In Stock
Book number: 6161 Book Author: Khaksar, Nasim, Minco, Marga (خاکسار، نسیم, مینکو، مارخا )ISBN: 9080141-429 Categories: , , Tags: , , , ,
Additional Information
Original title Een Leeg Huis
Book Author Khaksar, Nasim, Minco, Marga
Translator Khaksar, Nasim
Publisher Pazand Publication
Published place The Netherlands
Published date 2004
Edition First Edition
Cover type paperback
Pages 183
Weight 275
Dimensions 20.9 × 14.7 × 1.2 cm
Language persian
Agegroup Adults
نویسنده/مولف خاکسار، نسیم, مینکو، مارخا
نام ناشر پازند
تاریخ انتشار 2004
محل انتشار The Netherlands
گروه سنی بزرگسالان
تعداد صفحات 183
زبان فارسی
شابک 9080141-429
Description

خانه ای خالی

فرهنگ ملی و ادبيات بومی ما از جهتی برای بقا و از نگاهی ديگر برای معرفی خود به جهان پويای امروزی محتاج تبادل فرهنگی و انتقال انديشه است. پيش شرط توسعه فرهنگی سهيم شدن در گفتگوهای ميان فرهنگی، تاثيرگذاری و بی شک تاثيرپذيری در سطح بين المللی است. غنای ادبی نه تنها وابسته به شناخت مفاهيم و ارزش های فرهنگ خودی بلکه آشنايی با ادبيات جهانی است. ادبيات منزوی و درون گرا دال بر خمودگی فکری نويسندگان آن دارد. تنگ نظری ملی در ادبيات ذهن کاشف و خلاق نويسنده را محدود می کند. مبادله ارزش ها و باورهای اجتماعی- فرهنگی بدون احاطه بر زبان های مختلف، گفتگوهای ادبی و به ويژه آثار ترجمه شده تحقق نمی يابد.

جايگاه ترجمه در عصر ما تا بدانجا اهميت پيدا کرده است که ايتاليا روزی را به نام روز مترجم نام گذاری می کند. درحاليکه ضرورت ترجمه باعث شده کشورهای پيرامون ايران نظير لبنان و امارات متحده عربی با فدراسيون بين المللی مترجمان همکاری کنند، ايران متاسفانه حتی عضو فدراسيون هم نيست. اگرچه مترجمان ايرانی بگونه ای انفرادی و پراکنده قدم های اميدوارکننده ای در امر ترجمه برداشته اند، اما تاريخ صدسال اخير گواه است که در برگردان گنجينه ادبيات جهان حتی شاهکارهای ادبی آن کوتاهی شده است. بعضی منتقدين ادبی از جمله مصطفی مستور  حتی از ”قطع ارتباط” ما با ادبيات معاصر جهان سخن می گويند (۱). برای تغيير اين وضعيت مهاجرها و تبعيدی های دو سه دهه اخير که با زبان ها و ادبيات مختلف عجين شده اند، می توانند در انتقال دستاوردهای فرهنگی شرق و غرب به ايران مکمل بازار ترجمه در کشور باشند. البته کسانی هم هستند که انتقاداتی به ترجمه ادبيات دارند. برای مثال جمال مير صادقی بر اين باورست که ”سيل آثار ترجمه [شده] خواننده ايرانی را نسبت به آثار داخلی دلسرد کرده است و […] افزايش اين رويه باعث خشک شدن تخيل نويسندگان ايرانی است”(۲). اگر اين سخن حقيقت داشته باشد بدين معنی است که ادبيات فارسی توان پاسخ به مطالبات خوانندگان امروزی را ندارد، يعنی کتاب خوان ما از نويسنده ما سبقت گرفته است.

و اما نسيم خاکسار به بده بستان ادبی و انتقال دو سويه تفکر باور دارد. در کنار نويسندگی، از انگليسی و هلندی ترجمه می کند. نگاهش تنها به ادبيات غرب، به هاری موليش هلندی و هوخو کلاوس بلژيکی نيست، بلکه از نويسندگان هند و اندونزی و مصر و عراق هم داستان هايی ترجمه کرده است(۳). بسياری از داستان های خودش نيز به هلندی، انگليسی و آلمانی برگردانده شده اند. در کنار ضرورت گفتگوهای ميان فرهنگی، عشق به داستان است که انگيزه ترجمه را در خاکسار ايجاد کرده است. در يادداشتی می نويسد: ”شايد در همين ارتباط دوجانبه- من و داستان- است که گاه به شوق ترجمه بعضی از آنها می افتم”(۴). او که بيش از دو دهه روی ادبيات تبعيد کار کرده بر اين باورست که دوری از وطن هرچند ناگوار و تلخ، حس کنجکاوی و کشف کردن را در انسان مهاجر و تبعيدی بر می انگيزد(۵) تا موشکافانه و با تامل به بافت و حفره های ذهنی فرهنگ ميزبان نفوذ کند. از زيبايی های دنيای نويافته لذت ببرد، نقاط تاريک آن را نقد کند و غمخوار سوگ آن گردد. همين طرز تفکر، خاکسار آبادانی را با مارخا مينکوی ”بردا”ی هلند پيوند می دهد. يک نويسنده شرقی را برمی انگيزد تا دست به ترجمه کتاب ”خانه ای خالی” بزند. کاری نفسگير که به قول رناته شميدگال ”در کنار شادمانی، دودلی و ترديد و رنج و عذاب به همراه دارد”(۶).

”خانه ای خالی” اثر مارخا مينکو نويسنده يهودی هلند است. محور اصلی آثارش حول جنگ جهانی دوم و اشغال هلند به دست نازيست ها می گردد. پدر، مادر، خواهر و برادر مينکو در سلاخ خانه های نازيست ها کشته می شوند و گويا مينکو از اينکه تنها کسی است که زنده مانده احساس گناه می کند، ولی راه گريزی از خاطرات جنگ پيدا نمی کند. در مصاحبه ای می گويد: ”ذهنم مدام به سال های ۴۰ تا ۴۵ برمی گردد. اغلب چنين قصدی هم ندارم ولی اين سال ها تاثير عميقی بر من گذاشته اند”(۷). مينکو خاطرات سياه جنگ و قتل عزيزانش را در کتاب ”گياه تلخ” به تصوير می کشد که براساس آن در سال ۱۹۸۵ فيلمی ساخته می شود.  ”خانه ای خالی” که دوران پايان جنگ و آزادی هلند پس زمينه آن است، به گونه ای ادامه ”گياه تلخ” محسوب می شود. ”سه فا”، کاراکتر اصلی اين رمان، همچون کاراکترهای اکثر آثار مينکو زن است، زنی يهودی، تنها، خودرای، با گرايش های فمينستی. به مردها اعتماد ندارد و رابطه جنسی اش با مردها متعدد و اغلب گذران و کوتاه مدت است. چون شخصيت مقاوم و مستقلی دارد در مقابل مشکلات و اختناق برخلاف دوستش، يونا، زانو خم نمی کند و معتقد است که ”تا شقايق هست زندگی بايد کرد”.

شايد تجربيات مشترک خاکسار و ”سه فا” باشد که محرک اين انتخاب شده باشد. شايد همسرنوشتی آنان يعنی زندگی در فضای جنگ و خشونت، اختناق و اختفا، نشستن در سوگ عزيزان، دوری از زادگاه و ويرانی خانه کودکی باشد که او را مجذوب داستان کرده است.  شايد علاقه او به ادبياتی است که در بستر زنانه و با نگاه و حس زنانه خلق شده باشد. شايد خلا نسبی جنبه هايی از ادبيات فمينيستی و عاشقانه غرب را در فرهنگ بومی تجربه کرده و با برگردان آن قصد تاثيرگذاری داشته باشد. شايد هم حس دلتنگی و تنهايی ”سه فا” که در اغلب داستان های خود مترجم نيز محسوس است، او را افسون کرده باشد، چراکه خاکسار در وهله اول خواننده ايست حساس.

برگردان ”خانه ای خالی” نبايد کار آسانی بوده باشد. خاطرات و جهش هايی که در دل داستان به گذشته بر می گردند ترجمه آن را دشوار می کند. به محضی که خواننده احساس می کند سرنخ داستان را پيدا کرده، با فلش بک ها و خاطرات ”سه فا” مواجه می شود که او را در دنبال کردن داستان بکلی گيج می کند. خاطرات بگونه ای گمراه کننده با فعل های زمان حال نوشته شده اند، در صورتيکه داستان اصلی در زمان گذشته است. علاقه مينکو به شخصيت پردازی و توصيف ريزه کاری های فضا و صحنه داستان زحمت کار ترجمه را کمتر نمی کند. تصويری که از يک لحظه، يک حالت يا دکور يک اتاق می دهد وسواس و دقت او را می رساند. مثلا يکی از کاراکترهای داستان را چنين معرفی می کند (ترجمه از خاکسار است): ”کلاهش را برداشته است. موهايش صاف است، رو به عقب شانه شده و برق می زند. ابروهايش کاملا به هم چسبيده است. بينی نوک تيزی دارد و گونه هايی گودافتاده و سيبلی سياه و پرپشت. چهره ای پر از خط های کشيده”(۸). نکته حساس تر در ”خانه ای خالی” روح، آهنگ و لحنی است که مينکو در بيان اوج و حزين های ”سه فا” خلق کرده است. در بازآفرينی اين ظرايف خاکسار شرمسار از آب در نمی آيد. به فرازهای آهنگين زير توجه کنيد: ”حوصله ماندن در اين جا را ديگر ندارم، که هی از اين گوشه اتاق به آن گوشه قدم بزنم، هی داد بزنم که به سفر احتياج دارم، لگد بزنم به تخت خواب، و بامبی بخورم به ميز و بکوبم روی سطح مدورش که خوب جا نيافتاده است. کله ام داغ شده و پوست سرم می سوزد. می روم و روی هَره پنجره می نشينم و نگاه کنان به آب يخزده کانال، می گويم من ديگر از ديدن شهر سرد با توده های برف که لايه لايه در کنار پياده رو روی هم تلنبار شده اند، از اين درختان بی جان، از اين خانه های کهنه با پنجره های تخته کوب جانم به لب رسيده است […] چرا دلخورند از اين که زنده مانده ام”(۹).

نقطه قوت برگردان شايد بکارگيری بهينه ازامکانات و قابليت های زبان محاوره باشد. استفاده از کلمات عاميانه می تواند نظام واژگانی فارسی نوشتاری را غنا بخشند. اين واژه ها که اغلب ريشه در اعماق جامعه و مردم کوچه و بازار دارد، نه تنها اصيل تر که از نظر حسی مانوس تر و موثرترند. به ترکيبات و اصطلاحات عاميانه ای که خاکسار بکار برده توجه کنيد: پت و پهن، چرب و چيلی، گم و گور، گل و گردن،  پخش و پلا، مست و پاتيل، لخت و پتی، چاق و چله، چاله چوله، گله مله، سيبيلو، عينهو، چاقالو، به پيسی افتادن، چاخان کردن، چکش فسقلی، لوله دماغ، کفرم در آمد، قال آخرين لقمه را کند، دخلت درآمده و غيره.

مترجم الهام گرفته از زبان محاوره گاهی سعی دارد که خود را از قيد قالب های دستور زبانی رها کند. گويی قلمش مطيع ”استبداد گرامر” نيست. اينجا و آنجا جای فعل و فاعل را عوض می کند. ”ی” اضافه و اشاره و نکره را دستکاری می کند. فعل را بر مفعول مقدم می کند و فعل ”است” در ماضی نقلی را جا می گذارد يا به جای ماضی نقلی از گذشته ساده استفاده می کند. از بکارگيری حروف ربط به وفاداری از متن مبدا صرف جويی می کند تا جمله هارا کوتاه کوتاه بنويسد. سعی در شکستن کليشه ها دارد. به جای قوم و خويش، خويش و قوم و به جای بی حرکت، بی تکان می نويسد. از توانايی های فارسی استفاده می کند و به فعل های هلندی روح و آهنگ می دهد، يعنی می نويسد: قاه قاه خنديدن، جرق جرق خرد شدن، جرينگ جرينگ صدا کردن، ملچ ملچ خوردن، خش خش راه رفتن و غيره.

خاکسار از عناصر زبان مردم روستا نيز بهره می گيرد. جا پايی که در داستانهای خودش نيز پنهان نيست. کلمات و عباراتی نظير شمد، کفش نمدی، دلو، حکيم باشی، گنجه، جلوخان، هميشه خدا، هر روز خدا و غيره از اين دستند. از نوع گزينش معادل ها در زبان مقصد بر می آيد که مترجم خود را به لغت نامه ها محدود نکرده است. استفاده پی در پی از لغت نامه عنصر خلاقيت در هنر برگردان را قربانی می کند. در بسياری از موارد کلنجار با داده های ذهنی برای معادل يابی راه گشا تر از رجوع به فرهنگ لغات است.

هرچند ترجمه ”خانه ای خالی” زبانی شيوا، روان و طبيعی دارد، ولی مترجم گه گاه با آوردن واژه های غير معمول تلنگرهايی هم به ذهن خواننده راحت انديش می زند. پشنگه های آب، پوست چغر، قيقاج رفتن، سقلمه، هَره پنجره، موهای شَلال شده و غيره  برای خواننده کمتر مانوس هستند.

بر اين باورم که در ايجاز جمله ها، يکی از ويژگی های نثر مينکو، گاهی رعايت کامل صورت نگرفته است. مثلا در جمله: ”ايستاده ام منتظر برای رسيدن قطاری که هميشه هم دير می رسد”، افزودن کلمات ”برای”، ”رسيدن” و ”هم” برای انتقال معنا ضروری نيستند. ”ايستاده ام منتظر قطاری که هميشه دير می رسد”، کافی است. معنای ضمنی چند کلمه کامل منتقل نشده است. برای مثال ”نماز جماعت” در ذهن خواننده فارس زبان، دين اسلام را تداعی می کند و پيوند آن با مسيحيت که غرض نويسنده است کمرنگ می ماند، يا اسم ”جهود” هرچند با ”يهود” هم معناست، ولی در فرهنگ ايرانی بار منفی دارد، درحاليکه معادل هلندی آن خنثی است. يا خواننده ای که با زبان هلندی آشنا نيست نمی تواند تشخيص بدهد که ”دن هاخ”، بندرلاهه و ”گلدن”، فلورن است. در متن مقصد سهوا کلماتی از قلم افتاده اند و چند عبارت اشتباه منعکس شده اند، ولی به قول آلن داف ”نخستين قانون ترجمه اين است که هيچ ترجمه ای ترجمه نهايی نيست”(۱۰).

پايان سخن اينکه خاکسار از آفت شتابزدگی که در کار ترجمه مرسوم است، پرهيز کرده است و برای بازآفرينی ثمره چهارسال زندگی مينکو دو سال مدام زحمت کشيد. منصفانه بايد گفت که حاصل کار، ترجمه ايست خواندنی و ماندنی.

پانوشت ها:

(۱) رابطه ما با ادبيات معاصر جهان قطع شده است، گفتگوی مصطفی مستور با ايسنا http:www.sharghnewspaper.com/830331/litera.htm

(۲) جمال مير صادقی: سيل آثار ترجمه خواننده ايرانی را نسبت به آثار داخلی دلسرد کرده است، ايلنا، خبرگزاری کار ايران http://akhbar.gooya.com/culture/archives/001475.php

(۳) بخشی از ترجمه های نسيم خاکسار عبارتند از:

قلب من در کوهساران، اثر ويليام سارويان، ۱۳۵۹، انتشارات سحرخيز، تهران.

گاو و پيرزن، اثر مولک راج آنانند، نويسنده هندی، ۱۳۶۶، انتشارات نويد، آلمان.

بگذار آن را جاز بنامند، نشر معاصر، ۳۶۹، لاهه، هلند.

داستان های هلندی، ترجمه آثار يازده نويسنده هلندی، ۱۳۷۴، بنياد فرهنگی پازند، اوترخت، هلند.

(۴) بگذار آن را جاز بنامند، ترجمه نسيم خاکسار، نشر معاصر، ۱۳۶۹، لاهه، هلند، يادداشت مترجم صفحه ۴.

(۵) مصاحبه سپهر يوسفی با نسيم خاکسار، مجله دانشجويان شرق شناسی دانشگاه اوترخت،ANPT ، شماره ۱۵،۱۹۹۸، هلند.

(۶) مصاحبه با رناته شميدگال Renate Schmidgall، نويسنده و مترجم آلمانی و برنده جوايز متعدد ادبی، ترجمه محمد ربوبی، واژه، ويژه ادبيات و فرهنگ، مهر ۱۳۸۴، http:www.vajehmagazine.com/mohammad_roboubi.asp

(۷) Schrijven, Schrijven vervormt je herinnering, Marga Minco, door Jan Brokken, p.173, 2002,  http://www.dbnl.org/tekst/brok002schr01/brok002schr01_016.htm

(۸) خانه ای خالی، ترجمه نسيم خاکسار، نشر بنياد فرهنگی پازند، ۲۰۰۴، اوترخت، هلند، صفحه ۲۶-۲۵.

(۹) خانه ای خالی، صفحه ۷۷ .

(۱۰) تکنيک های آموزش ترجمه (۱)، آلن داف، ترجمه سيد محمدرضا هاشمی،  فصلنامه علمی – فرهنگی مترجم، شماره پنجم، بهار ۱۳۷۱، صفحه  ۹۱.

(برکرفته از سایت سپهر یوسفی)

An empty house Marga Minco describes three days in the life of the young Jewish woman Sepha. Sepha went into hiding during the Second World War and now that the war is over she wants to go back to her boyfriend Mark in Amsterdam. On the way she meets the Jewish Yona, who finds it difficult to deal with her war experiences. Sepha and Yona keep in touch. When Sepha arrives in Amsterdam, she finds her house empty. Empty houses continue to play a role in this story. When Sepha and Mark buy a new house and Sepha goes to look there, she also finds an emptiness there. She can’t stand it and immediately turns on the tap as a means of movement. Marga Minco makes the story lively with the beautiful dialogues that are spoken. These conversations give the characters in the story a lifelike character. You can see them in front of you and believe that these people really exist. Because the story is written from a first person, this feeling is reinforced. The environments in the book are also described in such a way that it seems that you could step right into them. Whether it is the city of Amsterdam with its gray canals and destroyed houses, or the French fishing village with the restaurants and cafes in the harbor; the descriptions are all equally detailed and profound. The days in Sepha’s life in the years 1945, 1947 and 1950 are clarified through flashbacks. Through these time jumps you learn more about the periods in between and the periods before the war. You get more information about the main character. How did she get to Amsterdam? How does she meet Yona? Who is Mark? How did she end up in France? Why is the relationship between her and her boyfriend so difficult? What happened to Yona? This information makes the story clearer. The flashbacks seem pasted in between the events. Without knowing it, you fall from an event into a flashback. Confusing? Sometimes, but you get used to it. Marga Minco’s writing style is exclusive. No Dutch writer or female writer has been able to tell a story like her. By using flashbacks and describing vivid people and environments, you can certainly call her writing style unique. It is a very strong and good book. It tells a beautiful story that is written with so much depth that you can live with the events. Whoever reads this book will certainly want to read more from Marga Minco. The story is easy to read and not too long. The descriptions of environments are short and concise, just like the many beautiful dialogues that are given in the book. Those who have read more books by this author will certainly recognize the writing style and the subject matter will not be strange to them, but this book differs from the others by the time and place in which and where the story takes place. I definitely recommend reading it!

Scroll To Top
Close
Close
Shop
Sidebar
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend