معرفی کتاب قصههای آن سالها
کتاب قصههای آن سالها نوشتهی علی اشرف درویشیان مجموعهای متشکل از چهار داستان کوتاه است که که هر کدام جداگانه منتشر شده، اما در نهایت، در قالب یک مجموعه گردآوری شدهاند. این مجموعه داستان کوتاه از چهار قصه با محوریت کارگران و زندگی کارگری تشکیل شده که برخی از آنها از جمله داستانهای سبک فولکلور هستند.
دربارهی کتاب قصههای آن سالها
نام علی اشرف درویشیان به عنوان نویسندهای صاحبسبک و چپگرا در تاریخ ادبیات داستانی ایران، بهروشنی میدرخشد. از علی اشرف درویشیان نویسندهی کتاب قصههای آن سالها تا به حال آثار دیگری همچون «سالهای ابری»، «فصل نان»، «آبشوران» و «سلول 18» منتشر شده است.
ویژگی مشترک داستانهای این مجموعه که موجب انسجام معنایی بین آنها شده، درونمایه سیاسی و اجتماعیشان است. علیاشرف درویشیان در روایت این داستانها از نمادگرایی بهره جسته و همین امر، موجب شده است که داستانهای مجموعه قصههای آن سالها خواندنی و عمیق باشند. علیاشرف درویشیان این چهار داستان را در سالهای اوج فعالیتهای سیاسی خود نوشته است. زبان نمادین و استعاری در روایتهای او به زیبایی کتاب افزوده و آن را برای هر خوانندهای جذابتر کرده است.
اولین داستان این مجموعه با عنوان «ابر سیاه هزارچشم» روایت بچه آهوییست که در تاریکی یک باغ روزگار میگذارند و بهخاطر وجود تاریکی بیقرار و آشفته است. به همین دلیل، تمام تلاشش را به کار میگیرد تا تمام اهالی باغ را برای مبارزه با تاریکی و نابودی آن با هم متحد کند.قصه دوم این مجموعه با عنوان «گل طلا و کلاش قرمز» روایت زندگی دختر معلولی به نام گل طلاست که از طریق بافتن گیوه و فروختن آن به دکان حاج عباس، همراه مادرش امرار معاش میکنند. «رنگینه»، قصه سوم این کتاب خواندنی، روایت دختری با همین نام است که زبان پرندگان و حیوانات مختلف را میفهمد و به آنها اجازه میدهد که از گندم پهن شده روی پشت بام خانهشان برای رفع گرسنگی، آذوقهای بردارند. داستان آخر نیز با نام روزنامه دیواری مدرسه ما، روایتی مبتنی بر خاطرهگویی پسری نوجوان است که از سالهای دبیرستان و رفتارهای دیکتاتورمآبانه مدیر مدرسهاش یاد میکند. در ادامه، او به ماجرای چند دانشآموز علاقهمند اشاره میکند که قصد دارند یک مجله ادبی منتشر کنند، اما اختلافهایی میان آنها وجود دارد که مسیر همکاریشان را تغییر میدهد.
کتاب قصههای آن سالها به قلم علیاشرف درویشیان، توسط انتشارات چشمه منتشر شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
کتاب قصههای آن سالها مناسب چه کسانی است؟
خواندن این مجموعه داستان کوتاه جذاب را به همهی نوجوانان و افراد علاقهمند به داستانهای کوتاه ایرانی یا ادبیات کارگری و قصههای فولکلور پیشنهاد میکنیم.
دربارهی علیاشرف درویشیان بیشتر بدانیم
علی اشرف درویشیان نویسندهی کتاب قصههای آن سالها در سال 1320 متولد شد و در سال 1396 درگذشت. علیاشرف درویشیان با نام مستعار «لطیف تلخستانی»، نویسنده و پژوهشگر ادبی است که تا پیش از انقلاب بهعنوان یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران نیز شناخته میشد. یکی از ویژگیهای مهم آثار درویشیان را باید توجه به جامعه روستایی و پرداختن به دغدغههای آنان در قالب روایتهای داستانی دانست. همچنین او همیشه متعهدانه از قلم خود و ادبیات، در راستای آزادی و آرمانهای انقلابیاش بهره جست. این نویسندهی نامآشنا توانست در سال 2007 جایزهی حقوق بشری هلمن-همت را که از سوی سازمان حقوق بشر اعطا میشود، دریافت کند.
در بخشی از کتاب قصههای آن سالها میخوانیم
زندگى ما و بچههایمان به خورشید بسته است. اگر خورشید نباشد آبها بخار نمىشوند و به آسمان نمىروند و باران نمىبارد. اگر خورشید نباشد، بچههاى ما بزرگ نمىشوند. همیشه مریض و زردنبو خواهند بود. اگر خورشید نباشد، میوهها نمىرسند. هلوهاى خوشمزه و سیبهاى سرخ و گیلاسهاى قرمز و آلبالو و گلهاى رنگارنگ و چمنهاى تازه و ترد به بار نمىآیند. اگر خورشید نباشد چشمهاى ما هیچ جا را نمىبیند، یا اگر ببینند همه چیز تیره و سیاه است. خورشید به ما نیرو مىدهد، به ما غذا مىدهد، به ما روشنایى مىدهد تا کار کنیم، تا بچههاى ما روى چمنها بازى کنند و بزرگ شوند. براى آزادى خورشید باید فداکارى کنیم. باید جمع بشویم و مبارزه کنیم. حتما در این راه عدهاى از بین خواهند رفت ولى اگر خورشید نباشد، همه ما از بین خواهیم رفت. یا اگر هم از بین نرویم افرادى بیمار و علیل و بیچاره و ترسو خواهیم بود، که این از مرگ بدتر است.
به اینجاى حرفهایش که رسید آهوى کوچولو به اطراف خود نگاه کرد. دید که همه اهل باغ به دورش جمع شدهاند. ناگهان قهقهه ابر سیاه بلند شد. برقى زد و طوفانى به راه انداخت. همه اهالى باغ فرار کردند. آهو و لاله و بنفشه و آفتابگردان و کاسهپشت و خروس سرخ، خود را به زیر درختى کشاندند. صورت قشنگ بنفشه خونى شده بود. یک دانه تگرگ درشت به صورتش خورده بود. کاسه پشت سرش را در کاسهاش پنهان کرده و در امان بود. دو سه جاى سر گل آفتابگردان شکسته بود. از پشت آهو هم خون مىآمد. در این موقع کفتارى از دور پیدا شد. آهو و دوستانش را که دید شروع کرد به خندیدن.
فهرست مطالب کتاب
ابر سیاهِ هزار چشم
گُلْ طَلا و کِلاشِ قرمز
رنگینه
روزنامه دیوارى مدرسه ما
(برگرفته از سایت کتابراه)