زمین مادران
روایتی از سه نسل از زنان در سمرقند دوران شوروی که زندگی نسل سوم با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی درمیآمیزد و با تجربه مهاجرت گره میخورد.
شهزاده سمرقندی سال 2016 جایزه قدردانی بهترین نویسنده منطقه اوراسیا را بهدست آورد که هر ساله بهعنوان قدردانی بهخاطر کل فعالیتهای ادبی به یک نویسنده زن در این منطقه اعطا میشود. تاکنون 3دفتر شعر و 3رمان از شهزاده سمرقندی منتشر شده است. آثار او به زبانهای روسی، انگلیسی و هلندی ترجمه و چاپ شدهاند. ترجمه روسی رمانهای او را، یولتان صادقوا، یکی از موفقترین مترجمان اشعار سهراب سپهری از فارسی به زبان روسی، انجام داده است.
رمان «ریگستان» برای نخستین بار در ایران از سوی انتشارات معین منتشر شد، اما رمانهای دیگر او مانند سندروم استکهلم تاکنون در ایران چاپ نشده و نخستین چاپ از کتاب زمین مادران هم به تازگی از سوی انتشارات خردکان در کشورمان منتشر شده است. برخی منتقدان این دو رمان، سمرقندی را «فراتر از تحمل و پذیرش جامعه سنتی تاجیک» دانسته و رمان زمین مادران را «یکی از بلندترین قلههای نثر تاجیک» توصیف کردهاند. آخرین رمان او بازگشت به بخارا، به زبان انگلیسی نوشته شده و در آستانه انتشار است. او در کنار رماننویسی، 3دفتر شعر هم منتشر کرده و دهها مقاله در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فارسیزبانان آسیای میانه دارد. آخرین مجموعه شعرش با عنوان «خار بخارا» نیز آماده چاپ است.
عنوان «زمینِ مادران»، ما را به یاد اسطوره زمین ـ مادر میاندازد. از مادر به زمین و از مامِ تن به مامِ وطن منتقل میشویم. گویی نویسنده با این عنوان خواسته است بگوید: زمینِ خدا همانطور که مادر است در ازل با حس مادری پیوند یافته و هرگز از او جدا نبوده و نشده است. پس زمین حتی این زمینی که روی آن کار میکنیم از آنِ مادران است. در دیار سمرقندی یعنی سرزمین کار و کالخوز، تا همین اواخر این مادران بودند که زمین را بارور میکردند و هنوز هم میکنند. اگر مادرانی نباشند که آن را با وجود خود و با کار خویش بارور کنند. همیشه این مردان بودهاند که با حق مالکیت خودانگیختهای که برای خویش تصور میکردند، زمین را به نام خود تثبیت کرده و خویش را مالک آن جا زدهاند. آفتاب، قهرمان داستان که خود روی زمین از مادر زاده شده است تا چشم باز کرده خود را روی زمین دیده است، روزی هم که بزرگ شده خود او در کنار مادر کار کرده است، برای او همه هرچه بوده آغوش گرم زمین- مادر بوده است؛ بنابراین حق دارد که با زمین حس مادرانگی برقرار کند و زمین را نه از آن مادر که خودِ مادر بداند. نویسنده کتاب گویی خود همه این مراحل را دیده و تجربه کرده است. مادرِ آفتاب مادرِ خود اوست و خود او هم گویی با آفتاب نوعی این همانی پیدا کرده و او را همسرنوشت خود ترسیم کرده است.
حس نوستالژیک و دریغ نالهای که از واژههای این کتاب زبانه میکشد، روح انسان را با سرنوشت قهرمانان داستان پیوند میزند تا آنجا که صحنهها و حالات اشخاص داستان، که عموماً هم زن هستند، رنگین، کشنده و رازناک است با گونهای تداوم و تداعی که با شیوه جریان سیال ذهن بیگانه نیست. این حس و طرز مشخص عاطفی به خوبی گرایش نویسنده را به نوعی زنگرایی هدفدار نشان میدهد؛ بهخصوص که این نزدیکی حس همگرایی خواننده را نسبت به نوع زن و ستم ناروایی که در طول تاریخ بر جنس او رفته، بیدار میکند. رویدادهای این کتاب هم مانند داستان دیگر نویسنده، ریگستان، به سمرقند و حوالی آن مربوط میشود، دستکم آغاز آن باید در مزرعهای نزدیک سمرقند بوده باشد، زادگاه و یادگاه نویسنده که از ذهن و زبان او جدا نمیشود تا آنجا که با وجودِ داشتن نام خانوادگی رسمی (نظراوا) ترجیح میدهد در نسبت بدان خود را «سمرقندی» بنامد و بداند و چه حسی برتر و چه نامی بهتر از این: «شهزاده سمرقندی»