دین و دولت در عصر مشروطیت
مومنی در این کتاب به رابطهی بین علمای مذهبی و مشروطه خواهان غیر مذهبی در جنبش مشروطه پرداخته است. کتاب در پنج فصل تنظیم شده است و حاوی مطالب مهمی در مورد عملکرد روحانیون «مشروطه خواه» و ضد مشروطه در نهضت مشروطیت ایران است. نویسنده زمینههای جنبش مذهبی را از اواسط سدهی گذشته، که با مبارزات سید جمالالدین اسدآبادی (افغانی) برای «اتحاد اسلامی» و وحدت مسلمین در جهت تشکیل یک خلافت متمرکز اسلامی آغاز شد، را به عنوان نقطهی شروع بحث گستردهی خود در نظر میگیرد. در فصل دوم کتاب نویسنده به بررسی نظرات روحانیون حکومت «مشروعه» میپردازد. در میان این دسته از علما «شیخ فضلالله نوری» چهرهای سرشناس است و به عنوان پیشوای علمای ضد مشروطه محسوب میشود که به شکلی بنیادی با حکومت مشروطه و قانون و نمادهای آن یعنی مجلس قانونگذاری، انتخابات آزاد، مساوات و … به مخالفت جدی میپردازد. فصل سوم کتاب به معرفی و بررسی نظریات روحانیون طرفدار حکومت مشروطه اختصاص دارد در این میان حضور چند روحانی سرشناس مانند سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی و شیخ محمد حسن نائینی، اعتبار خاصی به این گروه داده تا از موضع اسلام و شریعت اسلامی، به دفاع از حکومت مشروطه بپردازد. در میان این بخش از روحانیون حضور نائینی اهمیت خاصی دارد. وی نخستین روحانی است که در دفاع از مشروطه جزوهای مینگارد تا بر سازگاری میان اسلام و مفاهیم نوین سیاسی از قبیل مجلس و انتخابات و قانون اساسی… صحه بگذارد. نائینی که از مخالفین سرسخت حکومت خودکامه میباشد، با استدلالهای مذهبی و استفاده از احادیث و اخبار مذهبی قصد دارد تا حکومت قانون و پارلمانتاریسم را به عنوان کاملترین شکل حکومت مشروع در دورهی غیبت کبرای امام دوازدهم، معرفی نماید. در فصل بعد یعنی فصل چهارم کتاب، نویسنده به بررسی نظرات آن دسته از طرفداران اجتماعی، که خارج از حوزهی مذهبی (روحانی) قرار داشتند، میپردازد. در میان اینگونه افراد نویسنده به کتابچهی «یک کلمه» نوشتهی میرزا یوسف مستشارالملک و نشریه «قانون» که توسط میرزا ملکم خان در لندن منتشر میشد. به عنوان آثار شاخص این بخش از (پروتستانتیسم) در اسلام، که بنا بر نظر نویسنده، میرزا فتحعلی آخوندزاده نمایندهی فکری آن در سدهی گذشته بود. در این دوره از تاریخ، اندیشمندان ایرانی که با تفکر خردگرایی غرب آشنایی پیدا کرده بود، بر آن شدند تا با ارایهی تفسیرهای مدرن از مفاهیم اساسی اسلام، پلی مابین جامعهی مدرن آرمانی و مذهب اسلام بنا کنند تا بدین وسیله همخوانی اندیشهی مذهبی و اندیشهی مدرن را به اثبات برساند. البته در میان این دسته از روشنفکران و تجددخواهان، نظرات گوناگونی وجود دارد که در پارهای از موارد، سازگاری و همفکری چندانی با هم ندارد. بطور مثال طالبوف تبریزی «گاه میان اصول و تمدن و شرع اسلام علامت تساوی میگذارد و… قانون را مکمل و متمم شرع و ضامن اجرای اوامر آن … میپندارد. ولی در تلاش برای آشتی تمدن و قانون با مذهب و شرع در بنبست تعارضات میان آنها گیر میافتد و ناگزیر میکوشد تا با توجیهات فلسفی و توسل به فلسفة مذهب، خود را از بنبست برهاند.» (فصل پنجم: پروتستانتیسم در اسلام ص 346 ، چاپ دوم)