در آستانه
این مجموعه که بر اساس یکی از اشعار درون مجموعه نامگذاری شده است از زیباترین آثار شاملو به شمار میرود.
باید اِستاد و فرود آمد
بر آستان ِ دری که کوبه ندارد،
چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظار ِ توست و
اگر بیگاه
به درکوفتنات پاسخی نمیآید.
کوتاه است در،
پس آن به که فروتن باشی.
آیینهیی نیکپرداخته توانی بود
آنجا
تا آراستهگی را
پیش از درآمدن
در خود نظری کنی
هرچند که غلغلهی آن سوی در زادهی توهم ِ توست نه انبوهی ِ
مهمانان،
که آنجا
تو را
کسی به انتظار نیست.
که آنجا
جنبش شاید،
اما جُمَندهیی در کار نیست:
نه ارواح و نه اشباح و نه قدیسان ِ کافورینه به کف
نه عفریتان ِ آتشینگاوسر به مشت
نه شیطان ِ بُهتانخورده با کلاه بوقی منگولهدارش
نه ملغمهی بیقانون ِ مطلقهای مُتنافی. ــ
تنها تو
آنجا موجودیت ِ مطلقی،
موجودیت ِ محض،
چرا که در غیاب ِ خود ادامه مییابی و غیابات
حضور ِ قاطع ِ اعجاز است.
گذارت از آستانهی ناگزیر
فروچکیدن قطره قطرانیست در نامتناهی ظلمات:
”ــ دریغا
ایکاش ایکاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
درکار درکار درکار
میبود!” ــ
شاید اگرت توان ِ شنفتن بود
پژواک ِ آواز ِ فروچکیدن ِ خود را در تالار ِ خاموش ِ کهکشانهای ِ
بیخورشیدــ
چون هُرَّست ِ آوار ِ دریغ
میشنیدی:
”ــ کاشکی کاشکی
داوری داوری داوری
درکار درکار درکار درکار…
فهرست
حكايات
هاسميد
ظلمات مطلق نابينايي
طبيعت بي جان
خاطره
آن روي ديگرت
گدايان
ميلاد
قصه مردي كه لب نداشت
و…