:نقی حمیدیان در آغاز کتاب چنین نوشته است
از اواسط دههی چهل خورشیدی که فعالیت سیاسی- تشکیلاتی را آغاز کردم، این اندیشه در من شکل گرفت که مبارزان سیاسی نسلهای پیشین به ویژه حزب توده ایران و نیز جبههی ملی چرا گزارش و یا شرح تجربهی فعالیتهای خود را در سالهای 20 و 30 خورشیدی به جنبش و نهضت ملی ایران و به طور کلی به نسل جوان پس از خود (یعنی نسل ما) ارائه ندادهاند.
به گمان گروه مارکسیستی- لنینیستی”پویان- مفتاحی- احمدزاده” که من و زنده یادان احمد فرهودی و رحیم کریمیان، از اعضای فعال آن بودیم، این کوتاهی خطائی بزرگ بود و جزئی از انحراف سیاسی- مبارزاتی رهبران حزب توده و مبارزان سیاسی نسل پیش از ما. از همان دوران(نه البته خیلی روشن)، میاندیشیدم که بدون چنین گزارش و بحث و بررسیها، نمیتوانیم درست به پیش رویم و به نسبتهای گوناگون محکوم به تکرار اشتباه پیشکسوتان خود هستیم. با این فکر و انگیزه بود که پس از کنارهگیری از فعالیت تشکیلاتی از سازمان «اکثریت» در سال 1369، ”سفر با بالهای آرزو” را نوشتم که در سال ۲۰۰۴ (شهریور 1383) در سوئد به انتشار رسید.
واقعیت این است که هیچ یک از ما رهبران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در بارهی اتحاد شوروی و وضعیت واقعی آن کشور اطلاع و آگاهی روشنی نداشتیم دقیقتر بگویم تصور روشنی از وضعیت واقعی اتحاد شوروی نداشتیم. از تجربهی مهاجران نسلهای پیشین هم هیچ اطلاع و آگاهی درستی نداشتیم. شگفت آن که هرگز گمان نمیکردیم روز یا روزگاری به آن کشور پناهنده شویم. اما برخلاف تصور من و همهی یاران دور و نزدیکم، بخش اعظم رهبران «سازمان اکثریت» به شمول این نگارنده و همچنین شمار زیادی از کادرها و اعضای سازمان، در سال ۱۳۶۲ و در پی دو یورش ویرانگر جمهوری اسلامی ایران به حزب توده، به اتحاد شوروی پناهنده شدیم و هفت سال از زندگی خود را در آن کشور گذراندیم. امری که برای سازمان اکثریت بسیار گران تمام شد.
بیشتر رهبران حزب توده سالیان دراز در اتحاد شوروی و برخی از کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی زندگی کرده بودند. اما پس از انقلاب که به کشور بازگشته بودند کمترین اطلاعی از وضعیت واقعی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی متحد شوروی به ملت ایران و به جنبش چپ کشور ارائه نکردند. پس از آن که رهبری «سازمان اکثریت» به حزب توده نزدیک شد و نهایتاً روند وحدت در پیش گرفت شد،