.افق گره می زدم ریزوم می شد <> Ofogh gereh mizadam rizom mishod

10.00

Close
Price Summary
  • 10.00
  • 10.00
  • 10.00
In Stock
Additional Information
Book Author Akefi, Tania
Publisher Shahmama Publishing
Published place The Netherlands
Published date 2022
Edition Second Edition
Cover type paperback
Pages 115
Weight 200
Dimensions 21 × 14.8 × 1.4 cm
Language persian
Agegroup Adults
نویسنده/مولف عاکفی، تانیا
نام ناشر شاهمامه
تاریخ انتشار 2022
محل انتشار The Netherlands
گروه سنی بزرگسالان
تعداد صفحات 115
زبان فارسی
Description

افق گره می زدم ریزوم می شد

ریختن در افق ریزوم

نویسنده: دکتر سرو رسا استاد دانشگاه کابل نگاهی به مجموعه شعر «افق گره میزدم، ریزوم میشد» سرودهی تانیا عاکفی

افق گره میزدم، ریزوم میشد (مجموعهی شعر)
شاعر: تانیا عاکفی
طراح جلد: روود مائیرس نقاشی جلد: خلیل امیرواک انجمن قلم افغانستان
چاپ اول: کابل، زمستان ۱۳۹۹ ۱۰۰۰ جلد
نمیرود و خشک نمیشود، بلکه در همان نقطــه، جوانههــای تازه میزنــد و دوباره رشــد میکند. ریزوم برخلاف درخت که ریشهاش در دل خاک و به شکل عمودی رشــد میکند، رشد افقی دارد و در سطح خــاکودرجهتهــایمختلــفحرکت میکند. در صورت شکسته شدن یا از هم گسستن نیز بازمیتواند از جایی دیگری،
آغازی دوباره داشته باشد. دلوز با اســتفادهی استعاری از ریزوم،
به آن مفهوم فلســفی بخشــیده اســت و تفکر انسانی را دو دســته میداند؛ تفکر ریزومــی و تفکر درختــی. تفکر ریزومی؛ زمینهها، فضا و ارتباطات افقی چندگانه و چندجانبــه را تداعی میکند، در حالی که تفکــر درختی با ارتباطــات عمودی، خطی و تکصدایی همراه است. درخت بــه انتســاب و ریــزوم به ارتبــاط اهمیت
میدهد. در تفکــر درختی، دغدغــهی اصلی
«بودن» اســت که به نحــوی درجا زدن را تداعــی میکند، ولی در تفکــر ریزومی، توجه اصلی به «شــدن» اســت. پویایی، تکثرگرایی، عــدم تمرکز، ایســتادگی در
„ درآمد هنگامــی که ژیــل دلوز و گاتــاری، تفکر اندیشــهی ریزومــی را پیریــزی کردند، تفکر غالب در دنیا بر مــدار مرکزمحوری میچرخیــدوبراقتداروقــدرتمرکزی مبتنــی بود کــه همهی شــئون زندگی را در تســلط خــود داشــت. دلوز ایــن نوع تفکــر را تفکر «ســاقهدرختی» مینامید که در آن، ســاقهی درخــت، تمام عناصر درخت را زیر فرمان خود دارد و بر ریشهی مرکزی متکی اســت. او اصطــلاح ریزوم (زمینساقه) را از زیستشناسی گرفت و مفهومی فلسفی از آن ساخت. از دیدگاه وی، ریــزوم نشــاندهندهی وضعیــت نمادین پستمدرنیسم است.
دلــوز در کتاب «هزار ســطح صاف»،
فصلــی را بــا عنــوان «خلاصــهای از ویژگیهای ریزوم» آورده و ویژگیهای آن را شــرح داده اســت؛ ریزوم به ریشههای فرعی گیاه گفته میشودکه در فاصلههای میانی ریشهی اصلی میروید. ریزومها به شکل افقی رشد میکنند و ساقههایشان در خــاک میمانــد. چنانچه قســمتی از ســاقهی آن قطع شــود، ریــزوم از بین
ریزوم به ریشههای فرعی
گیاه گفته میشودکه در فاصلههایمیانیریشهی
اصلی میروید. ریزومها به شکل افقی رشد میکنند و ساقههایشان در خاک میماند.چنانچهقسمتیاز ساقهی آن قطع شود، ریزوم از بین نمیرود و خشک نمیشود، بلکه در همان نقطه، جوانههای تازه میزند و دوباره رشد میکند. ریزوم برخلاف درخت که ریشهاش در دل خاک و به شکل عمودی رشد میکند، رشد افقی دارد و در سطح خاک و در جهتهای مختلفحرکتمیکند.در
صورت شکسته شدن یا از
هم گسستن نیز بازمیتواند از جایی دیگری، آغازی دوباره داشتهباشد.
کتا ‌بنامهسالدومشمارهیچهاردهماسدوسنبله/مردادوشهریور1400
سرو رسا رفیعزاده
8

مجموعهی«افق گره میزدم، ریزوم میشد»،دربرگیرندهی قطعات ریزومی و اشعار تانیا عاکفی در قالبهایمختلفاست که به تازگی منتشر شده و در دسترس خوانندگانقرارگرفته است. در این مجموعه نیزهمانندمجموعهی قبلی،تانیاخلاقیت و بدعتهای خود را نشان داده و شبکهای از روابط پیچیده میان عناصر مختلف را ترسیم کرده است.
فکرهای مختلــف، دیدگاههای رنگارنگ و فرهنگهــای گونهگون و متعدد را باهم مرتبط و همنشین میکند تا به شبکهای از روابط جدید دســت یابد. آبشخور تفکر و جهانبینی انســانها متعدد و متفاوت اســت و پیآمد این تفاوت ریشه و منبع، ایجــاد کثرت و چندگانگــی در دیدگاهها و باورهاســت. بنابراین، دلوز و گاتاری به این نتیجه رســیدند که تفکــر درختی بر اندیشــهی بشــر حکومت میکند. طرح آنهــا، شــالودههای تفکر مســلط را به چالش کشــید و کمکم جای خــود را در همــه رشــتههای مطالعاتی باز کــرد، به طوری که امروز ســاحت هنر و ادبیات را
نیز متأثر ساخته است. یکی از پیآمدهای تغییرات اجتماعی
و اقتصــادی در دورهی ســرمایهداری متأخــر، دگرگونی و تغییر در اندیشــهی بشــری اســت که خود را در ساحتهای مختلف هنر، ادبیات، صنعت و تکنالوژی نمایان ساخته اســت. موازی با تغییر در ســبک زندگی، شــیوهی تفکر و آفرینش ادبی نیز تغییر کرده اســت. تفکر ریزومی هــم از این قاعده مســتثنا نمانــده و در جوامع صنعتی، در تمام شــئون زندگی، نمودی بــارز یافته و از جملــه در ادبیات و شــعر نیز راه خود را باز کرده اســت. در زبان فارسی و برای نخستین بار در ایران، «ناصر نجفی» به ریزومنویسی روی آورد و آن را به رویکردی معمول در ادبیات تبدیل کــرد. در افغانســتان نیز «تانیــا عاکفی» به عنــوان اولیــن ریزومنویس شــناخته میشود. شــعر ریزومی، فارغ از هر فرم و چارچوب از پیش تعیین شده است. این نوع شــعر، مجموعــهای از طرحوارههای پستمدرنیستی را در خود بازتاب میدهد وبرشــالودههایقبلیوپیشفرضهای
متعارف میشورد. در مــورد تانیــا و جهــان شــعری وی
برابر نظم معمــول و تلاش برای دگرگونی و تحول از ویژگیهای اصلی آن است و با سکون هیچ مناسبتی ندارد.
در نظام ریزوم (زمینساقه)، برخلاف اندیشــهی درختــی (ســاقهدرختی)، ریزومهــا هرکــدام مســتقل از همانــد و ساقهای به عنوان مرکز قدرت یا فرماندهی وجــود نــدارد و از اطاعــت کورکورانــه، مرزبنــدی و قیاسهــای تفکرخطــی به دورانــد. در ایــن تفکــر، هر ریــزوم فقط ازخودش فرمان میگیرد و با ویژگیهای خــاص و متفاوتش درکنار بقیهی ریزومها حضــور دارد. وجــود یک ریــزوم، مزاحم وجود دیگری نیست، بلکه در کنار هم و با مدارا و پذیرفتن یکدیگر، به تشکیل یک مجموعهی بزرگ دســت مییازند. در این نظام، تفاوتها باعث خصومت و رویارویی نمیشود، بلکه یکدیگر را کامل میکنند و چنانچــه یک ریزوم از بقیه جدا شــود، به زندگی مســتقل روی مــیآورد و تکثیر میشــود و مجموعــهای جدید تشــکیل میدهــد. هر گسســت در ریــزوم باعث تولد ریزومی جدید میشود و این چرخه تــا بینهایــت ادامه پیدا میکنــد، یعنی
جریانی بدون آغاز و پایان. دلوز از تفکر درختی انتقاد میکرد که
شاخصهی روایتهای اندیشهی مدرنیسم و ســرمایهداری بود و در اعتــراض به آن، تفکــر ریزومی را مطرح کــرد تا نظامهای تمامیتخــواه و تمرکزگــرا فــرو بریزنــد. نظامهایی که میکوشــند همهی امور را در یک چارچوب مشخص و بایگانیشده،
تعریف و تفسیر کنند.
„نظریهیریزوم نظریــهی ریزوم بــه چندگانگــی اهمیت میدهــد. در یــک مجموعــهی ریزومی، پدیدههاییکهالزامــًابایکدیگرهمگون و همســو نیســتند، در کنــار هــم بــه بالندگی میرســند. نظریهی ریزوم، طرز
اسدوسنبله/مردادوشهریور1400شمارهیچهاردهمسالدوم‌کتا ‌بنامه
9

میتوان گفت کــه او در نوجوانی، وطن را ترک کرد و در کشوری دیگر پناهگزین شــد، اما هرگــز از زادگاهــش نبرید. او خود را «خراســانزادهی ان.ال. زمین» مینامــد: «تانیــای عاکفــی هســتم. برخــی از عزیزان مرا به نام مریم عاکفی میشناســند. هریوایــی کابــلزادم که بیشترین سالهای زندگیام را در هالند ســپری کــردهام. تازه خطخوان شــده بــودم که از باغک وطنــم، چیدندمان و به زیباترین باغچهی دنیا که گلهایش، زبــانزد مردمان گیتی اســت، «هالند» جایگزینمــان کردنــد، ولــی هنــوز که هنوز اســت، به درخت تــوت کهنی که شــرارتهای کودکیام را شاهد بود؛ به
دست باد، درودهایم رامیفرستم.» هرچنــد تانیا عاکفــی، جایی دور از
وطــن زندگی میکنــد، اما خــودش را جــدا از جریانها و تحــولات زادگاهش
نمیداند و همواره دغدغهی مردمش را داشــته اســت و این نگرانیها را در شــعرهایش میبینیم. نگاه غالب تانیا، نگاهی انتقادی به هنجارهای متعارف و سنتهای دستوپاگیر اســت. او نظم متعارف و قاعدهمند شعر و طرحوارههای زبانی و متنی پیشــین را که از ساختاری منظم برخوردار است، برهم میزند و قواعد نامتعارف و تازهای را جانشین آن میکند. این نوآوری، طرحی نو را
در خلق آفریدههای ادبی وی درانداخته است.
„مجموعهی«افق گره میزدم، ریزوم میشد» مجموعهی«افــق گــره مــیزدم، ریزوم میشــد»، دربرگیرنــدهی قطعات ریزومــی و اشــعار تانیا عاکفی درقالبهایمختلفاســتکهبهتازگیمنتشــرشده و در دســترس خواننــدگان قــرار گرفته اســت. در این مجموعه نیز همانند مجموعــهی قبلی، تانیا خلاقیت و بدعتهــای خود را نشــان داده و شــبکهای از روابط
پیچیده میان عناصر مختلف را ترسیم کرده است. از ایــن مجموعــه، بــه دو ریــزوم، نگاهــی کوتــاه
نیاز به/ خمپاره، راکت و اسلحه ندارد…»
„جنگسوم چنانکــهمیبینیم،دراینقطعــهیریزومیفرمی شعر با دو مصرع آزاد آغاز میشود: یکدست وجود ندارد و پیوسته در حال تغییر و تبدیل از
«بگــذار برای هم باشــیم/ اگر باهم بوده نمیتوانیم»
ســپس با دو بیت مثنوی ادامه پیدا میکند:
«تصویر خندههای مرا چشــم کرده اســت/ دریا به موجهای خودش خشم کرده است»
باز قالب تغییر میکند: «ناقــوس شــهر بــه صــدا درآمــد/
رســانهها/ آمدنــش را تــا ژرفهــای ناباوریهایم فریاد زدند
من بغض دســته میکردم/ کودکی سیاهپوســت/ شــکم ورمکــردهاش را/ بالش عاریتی پروانههای وحشی ساخت افغانســتان/ گور ســکوت فریادها/
افیون مذهب به لبان عابرانش داشت و هی میخندید/ گونههای زمین/ تب المناکــی دارد/ به ســرخی بکارت
دختران عرب
و مــن برهنه/ چون ســنگهای پامیــر/ پردههای
اخلاق متن را/ دریدهام گلــوی کوچه و درخــت/ با گلویــم/ همخوانی درد
نامرئی است» بعد دوباره قالب تغییر میکند: «با دست و شب به دســت خودش مرده/ تب کرده
شهر و زهر چرا خورده» بــاز برمیگردد و شــعر را با ســه مصــرع آزاد ادامه
میدهد و سپس هفت بیت مثنوی میآورد: «آزادی نامحدود/ اسارت را برگشت میدهد/ بوسه
را ازمادر جدا کردند دستی به دور گردنم در آشپزخانه دزدیده با یک خنده از من، بوس جانانه از در که میآیی، به دورم حلقه میپیچی بر تختههای زخمیام میخی و یا پیچی…» باز هم از مثنوی به سوی قالب آزاد میرود: «داشــتم به آلودگیهای زمین فکر میکردم/ بشر
دلــوز و گاتاری بــه این نتیجه رســیدند که تفکر درختی بر اندیشــهی بشر حکومــت میکنــد. طرح آنها، شــالودههای تفکر مسلط را به چالش کشید و کمکم جای خود را در همه رشتههای مطالعاتی باز کرد، به طوری که امروز ساحت هنر و ادبیــات را نیز متأثر ساختهاست.
کتا ‌بنامهسالدومشمارهیچهاردهماسدوسنبله/مردادوشهریور1400
میاندازیم:
10

عاشــقانه میرود و بــا مضامین فکری و فلسفی درهم میآمیزد:
«زندگی در بغل ما و تو…» ســپس قالــب تغییر میکنــد، ولی
هنوز مضمون با بندهــای قبلی مرتبط است:
«جهانبینــی…/ رهایی از بندهای فکری است/ کاسه سرم میترکد»
رهایــی از بندهای فکــری، ناگهان
تانیا را به فکر زن زیر ُارســی میاندازد و دوباره سفیدنویسی دارد:
«آفتابی که پشــت شیشــهها لم داده بود/ تماشاگر سیهروزیهای زن زیر ُارسی اســت/ که بادها/ قصهی همآغوشیاش را/ بــا مــرد شــهوانی…/ و تــو کلاهت را
پیشت بگذار و قضاوت کن/ و من…»
آوردن عددهای یک و دو و مقایسهی
مــرد و زن، ذهن را به محاســبهی «زن،
نصف مرد» میکشــاند، ولــی تانیا فکر
میکند که در این رقابت، هیچکس برنده نیست و زن و
مرد، هر دو قربانیاند: «عشــق تهنشــین دریاچهی دلم/ پای تــو را در گل
گرفته/ آینه را از سوی من ببوس/ که دلنشینی» ناگهان روایتی نو آغاز میشــود و دختری وارد اتاق میشود که تمام وجودش پر است از اندیشههای دنیای مدرن. باز قالب و زبان تغییر میکند و یکباره با آوردن یــک بیت از زبانــی دیگر، دنیای اندیشــهی دختر را به
افقهایدورگرهمیزند: «من باور دارم قرون وسطایی در گوشش…» همانگونــه که پیشتــر خواندیم، تانیــا با قطعات
ریزومــیاش نه تنها به هیچ قالب و فرمی تن نمیدهد، بلکه با پایان باز شــعرش، خواننــده را به خوانش باقی متن (بخش سفید متن) وادار میکند تا خود تجربه کند و ماجرا را ادامه دهد، چنانکه قطعهی«جنگ سوم» با این مصراع به خواننده واگذار میشود: «خوانش دارد». یک بــار دیگر، چاپ ایــن مجموعه را بــه اهل قلم تبریک میگویم و برای تانیا که پیشتاز گونهی ریزومی در ادبیــات معاصــر افغانســتان اســت، موفقیتهای
یکی به دیگری است. از لحاظ محتوایی نیز این قطعه، اندیشههای مختلفی را به ذهن متبادر میســازد: قطعه با نجوایی عاشقانه آغاز میشود. ســپس با انتقاد از وضع موجود به پیش میرود. ســپس خبــری نامترقبه را بیان میکند و بعد به تبعیــض و نابرابری جهانــی میپردازد و با اســتفاده از کلمهی «سیاهپوســت»، به کودکی از جهان ســوم اشاره میکند که شــکمش، بالشی برای پروانهها شده اســت. در مصــرع بعدی به افغانســتان میرسد و مضمون شــعرش به انتقاد از باورهــای دینی و ســنتی مــردم منتقل میشــود. بــاز درد یــک ز ِن نوعــی، که اســیر خرافههای جهان ســومی است، مطــرح میشــود و تانیا به پــردهدری و سنتشکنیهای خودش اشاره میکند. بــاز از عاطفهی مــادری میگوید و بلافاصله به یک مثنوی عاشقانه منتقل
میشود. ســپس و بیدرنگ از نظام ســرمایهداری که بر کشتن و جنگ اســتوار است، انتقاد میکند و وضع موجود را به چالش میکشد و از لحظههایی میگوید که همه در خانه زندانی شــده و در کنار هم و دور از هماند. درد نبودن کنار معشــوق یا فرزند، شاعر را به فکر زمین میاندازد و میبیند که چه قدر خمپاره و راکت و اسلحه آن را آلــوده کــرده، چونان که اپیدمی، خون انســان را
آلوده کرده است.
„من«ریزوم»هستم «نخستین زبان پارسی/ که اندیشههای/ دیلوزی را
به متنهای/ بیکران ذهنش قلاب میزند آری، سردچار وصلههای میانیام/ «وصل سگی که
دل به دریدا سپرده است» ارکیدهای که روز تولد/ هدیهی زنبورهای عسلم کردی/
دیدهبان دارد به سوی افق/ دریا را در کوه ذهنم ریختم تا تشنگی تندیسهای اندیشــه/ و خرگوشکهای
پیراهنم… شخصیت/ ساختار/ و زمان/ را چندپاره کردم/ تا در
لابهلای بوجی تفکر/ انسان امروز/ نان گرم/ به تنور بزنم» تا این جا، قالب شعر آزاد است و بعد به سوی غزلی

Scroll To Top
Close
Close
Shop
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend