تنگنا
داستان در تهران و در محله ای کهنه و در خانه ای قدیمی و پر از مستاجرهای گوناگون می گذرد. حدیث دردمندی انسانی هایی که زاده فقر و پرورده رنج اند. دولت آبادی این نمایشنامه را به دوست و همکار قدیمش زنده یاد مهدی فتحی تقدیم کرده است. شهر توصیف شد در این نمایشنامه دولت آبادی تجسمی است از تباهی جامعه بورژوایی، تنگنایی است متعفن که در آن گرسنهها خون و فرزند خود را میفروشند، زنان فاحشهاند و مردان مسخ شدگانی که یکی پدر را کشته و روح دیگری از شدت نفرت سیاه شده است و خلاصه `هر آدم انبانی است از نجاست`. در کتاب از نگاه منتقدی نوشته شده: `در کارهای دولتآبادی دو میل یا دو نیرو با یک دیگر در ستیزند…. یکی درون نگری روانکاوانه روشنفکران وازدهای است که اعتقاد خود را از دست داده و زیر پایشان خالی شده و از این واقع نگری زنده و حتی گاه رزمجویانه…. ستیز واقع بینی عمیق و خیال پردازی مالیخولیایی در وجود دولت آبادی و در نوشتههای او همچنان ادامه دارد: واقع بینی انسانی، او و نوشتههایش را کمال میبخشد و مالیخولیای روشنفکرانه او را به عفونت ابتذال میکشد…`.
This story has happened in Tehran,in an old house with lots of neigbours.It`s the sory of poverty