سگ و زمستان بلند
این داستان روایت دختر جوانی است به نام `حوری` که همچون شاهدی خاموش به زندگی خانواده خود و اهالی محله می نگرد و بی قراری های خویش را در وضعیت غیر انسانی توصیف می کند. او با طنز و حساسیت به زنانی که در روضه خوانی شرکت کرده اند می نگرد. از ماجرایی که زندگی او را دگرگون کرده سال ها می گذرد و حالا این مجلس روضه خوانی مرگ برادرش `حسن` را تداعی می کند. حسین، جوان روشنفکر پس از سال ها حبس به خانه باز می گردد. محیطی که به آن باز می گردد محیط مصرف زده سال های رفاه کاذب است؛ سال های آغازین دهه 1350 که افزایش درآمد نفت، تب زمین را در میان طبقات فوقانی و میانه جامعه وحدت بخشید. او زندگی خانواده را که در پی جریان روز رفته، بی هویت و رنگ باخته می بیند و نمی تواند با آن کنار بیاید. حسین و حوری از نسل تازه ای برخاسته اند که نمی خواهند در مسیر مالوف و بی نیاز از تفکر، گذشته را تکرار کنند. حسین مرحله به مرحله سعادت خویش را از دست می دهد. کابوس های دوران زندان و یاد یاران خرد شده زیر شکنجه ها، ذهنش را شب و روز جولانگاه خویش ساخته است. او نه تنها موجد تحولی در خانواده نمی شود، خود نیز به مشروب خواری و هرزه گردی روی می آورد. حسین که پناهگاه – عقیده، عشق، خانواده – را یکی پس از دیگری از دست داده دیوانه ای ولگرد می شود و می میرد…
«اگر تمام پاییز و زمستان را در درگاهی نشسته باشی، اگر دیده باشی که آسمان چطور تاریک می شود و چطور روشن می شود، اگر افتادن برگهای زرد را دیده باشی و صدای کلاغها را که دسته دسته حرکت می کنند، شنیده باشی و صبحی را دیده باشی که هوا یکباره سردتر می شود _ وقتی لباسها را از صندوقها درمی آورند و باد می دهند، اگر دیده باشی که پیر شدن آدمها چه یکباره می آید و رباب را دیده باشی که قوز کرده و لنگ لنگان به خرید می رود، آن وقت می فهمی که یک خانه چقدر کوچک و تنهاست، یک خانه چطور کهنه می شود و یک خانه چطور آماده می شود که خرابش کنند.» کتاب، داستان یک خانواده است که از زبان دختر خانواده حکایت می شود. نثری شیرین که از گذشته می گوید و به حال می انجامد، خاطرات، احساسات و تعبیراتی که یک دختر از خانه و خانواده بازگو می کند.
sag va zemstan e boland
This fiction is the story of a young girl named `Huri` who as a dumb witness is looking to her family and neighbours and describes her restless in inhuman condition. She has a satire and sensitive look to women in preachment ceremony. Years have passed from the event that changes her life and this preachment ceremony causes her to remember her brother`s death. `Husiyn` a young intellectual boy who after years came home from jail. The situation he came back to it is a user situation, the early decade of 1970 that oil income increase and everybody was going to buy lands. He sees the life of his family nameless. Husiyn and Huri rise from a new generation who do not want to repeat the past without thought. Step by step Husiyn lose his happiness. Nightmares during prison and remembering friends who were under torments are always in his mind. Not only he couldn`t change his family, but also he became a drinker. Husiyn who loss his shelter – faith, love, family – by one by became a mad tramp and dies…