گندم
گندم دختریست که به همراه سایر بستگان و در کنار پدر و مادر، در `خانه باغ` متعلق به پدربزرگ روزگار می گذراند. ساسان نیز نوه ی دیگر پدربزرگ است که در آن خانه ی سنتی زندگی می کند. او سخت به گندم علاقمند است، اما همین امر حسادت دختر عمه های ساسان را بر می انگیزد تا جایی که آنها نامه ای برای گندم می نویسند مبنی بر آن که او دختری پرورشگاهی بوده است. گندم با شنیدن این خبر تعادل روانی خود را از دست می دهد و پس از آن از خانه می گریزد… اواخر فروردین بود. یه روز جمعه تو اتاقم که پنجره ش به باغ وا می شد رو تختم دراز کشیده بودم و داشتم فکر می کردم. صدای جیک جیک گنجیشکا از خواب بیدارم کرده بود. هفت هشت تا گنجشک رو شاخه ها با هم دعواشون شده بود و جیک جیک شون هوا بود! رو شاخه ها این ور و اون ور می پریدن و با هم دعوا می کردن. منم دراز کشیده بودم و بهشون نگاه می کردم.
Gandum is girl who lives with her family and other relatives in her grandfather`s house. Sasan is the other grandfather`s grand son and also lives in that old traditional house. Sasan`s cousins envy to Gandum because Sasan was in love with, her then they wrote a letter to Gandum that she was in orphanage, with hearing that she loses her mind and leave the house…