مثل هیچکس
می گویند متولد 2 بعدازظهر 29 آبان 56، عاشق گل سرخ، رنگ سرخ و هر چیز سرخ، شیفته راه رفتن زیر باران البته بدون چتر، شب ها بی خواب است و روزها بی تاب، هوایش پر از تنفس حافظ و عطر مولاناست و محکومست به زنده ماندن نه زندگی.
دلباخته غروب دریا و طلوع رویاست، ذهن آشفته اش پر از بریده های یاد شاملو و سهراب و نیماست، از سنت ها تفعل و شب یلدا را بیشتر می پسندد، شمالی ترین نقطه دلش مال کسی است که هرگز دوستش نداشت و ندارد، تنهاست، مثل کوه هایی که به قول قدیمی ها به هم نمی رسند، کجایند آن قدیمی های مهربان که ببینند آدم ها هم مثل کوه ها اینچنین اند، ترسش از نرسیدن است و از اینکه ترس اویی که نمی خواهدش از رسیدن باشد، فقط یک آرزو دارد توی این دنیای بزرگ اما کوچک، آن هم هنوز مثل تمشک هایی که پشت چشم برگ های تیغ دار بوته پنهان شده و دور از نور مانده اند، کال اند.
سبدی دارد پر از خالی و پنجره ای که رو به خانه هیچکس باز نمی شود.
لقبش مجنون است البته با اجازه خودش و تخلصش رسپیناست که در زبان سانسکریت آن را پائیز معنا می کنند، سرنوشتی دارد پر از خطوط سرگردان و مبهم و منتظر کسی است که روزی قرار بود برای همیشه بیاید و بماند اما حالا دلش هم برای او تنگ نمی شود، هر وقت به آرزویتان رسیدید دعایش کنید این حرف همیشه، اول و آخر اوست، با وجود تمام این حکایت ها و شکایت ها تنها یک حرف برای گفتن دارد، هم به او و هم به همه آنانی که حرف هایش را به خاطر آن اوی گمشده نیامده می خوانند، باز هم یا تو هیچکس.
فهرست اشعار: من تو رو می خوام اونارو نمی خوام، یک حقیقت تلخ، هیچ کس زیبا نمی شه، حسرت داشتن تو، گدای معمولی، می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی، من دیوونه رو باش که، من نباشم، بیا، باشه، منو ببخش، دلخوشیای بیخودی، بچه بودم، نرو زیبا، تو یعنی خود زیبا، دوس ندارم، بهم برگردون، حدس تلخ خواستگاری، دیوونتم، دیوونتم، دیوونه.
Mesl-e hichkas ( Like nobody )