.صد سال تنهایی <> Sad sal tanhaee

17.00

Close
Price Summary
  • 17.00
  • 17.00
  • 17.00
In Stock
Book number: 7171 Book Author: Marquez, Gabriel Garcia (مارکز، گابریل گارسیا )ISBN: 9786005873290 Categories: , Tags: , , ,
Additional Information
Original title Cien anos de soledad-One Hundred Years of Solitude
Book Author Marquez, Gabriel Garcia
Translator Sabtolsheekh, Mohammad Sadegh
Publisher Parmis Publication
Published place Tehran
Published date 1396
Edition Thirth Edition
Volume 1
Cover type paperback
Pages 544
Weight 610
Dimensions 21.5 × 14.5 × 2.5 cm
نویسنده/مولف مارکز، گابریل گارسیا
نام ناشر پارمیس
تاریخ انتشار 1396
محل انتشار Tehran
تعداد جلد 1
تعداد صفحات 544
شابک 9786005873290
Description

صد سال تنهایی

مارکز در 6 مارس 1928 در کلمبیا متولد شد. او جایزه‌ی نوبل 1982 را از آن خود کرده و تا آن‌جا که من اطلاع دارم، این آثار از او به فارسی ترجمه و منتشر شده است: `پاییز پدرسالار`، `داستان غم‌انگیز ارندیرا و مادربزرگ سنگدلش` (درسال‌های قبل از انقلاب 57 و توسط بهمن فرزانه)، `کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد`، `ساعت شوم`، `صد سال تنهایی`، `سرگذشت یک غریق`، `وقایع‌نگاری یک جنایت از پیش اعلام‌شده`، `تدفین مادربزرگ`، `بازگشت پنهانی میگل لیتین به شیلی`، `ژنرال در هزارتوی خود`، `پرندگان مرده`، `عشق سال‌های وبا` و `از عشق و دیگر شیاطین`. و اما صد سال تنهایی… ارائه‌ی یک خلاصه از رمان صدسال تنهایی، بسیار دشوار است و علت آن هم علاوه بر حجیم‌بودن آن، تعدد شخصیت‌ها و وقایع رمان است که همگی در شاخه‌ی اصلی داستان هستند و حذف هرکدام معادل نادیده‌گرفتن پاره‌ا‌ی از رمان است. با این حال من سعی می‌کنم یک خط سیر کلی از رمان به‌دست بدهم. فکر می‌کنم لازم به‌ اشاره نباشد که `صدسال تنهایی` در ژانر `رئالیسم جادویی` می‌گنجد و در آن جهان‌ِخارج، در مقابل جهانِ‌داستان هویت خود را می‌بازد و برخلاف مولفه‌های داستان‌های رئالیستی (واقع‌گرا)، هر اتفاقی منطق داستانی دارد و این‌گونه است که بازگشت مرده‌ای به جهان زندگان یا تولد فرزندی که دم دارد و یا کارساز نبودن گلوله در سینه‌ی انسان همگی باورپذیر و محتمل جلوه خواهد کرد. خوزه آرکادیو بوئندیا، اولین نفر از سلسله‌ی بوئندیاهایِ رمان، پس از این‌که در یک مسابقه خروس جنگی‌ها، `پرودنسیو آگیلار` را می‌کشد، هم‌راه همسرش اورسولا شهر را ترک می‌کند تا از کابوس آگیلار رهایی یابد. به این ترتیب با عده‌ای از دوستانش و همسرانشان که آن‌ها را هم‌راهی می‌کنند در مسیر خود، کنار رودخانه‌ای توقف می‌کنند و دهکده‌ای را بنا می‌گذارند که همان شهر جادویی `ماکوندو` است. ماکاندو کم‌کم رشد می‌کند و بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود و هزاران تجربه‌ی ریز و درشت را پشت سر می‌گذارد و سال‌ها سال بعد، با یک طوفان `از روی زمین و خاطره‌ی بشر محو` می‌شود، اما در بازه‌ی حیات خود، آبستن وقایع زیادی است که رخ می‌دهند و نسل‌هایی که زاییده و نابود می‌شوند؛ آئورلیانو بوئندیا، فرزند دوم خوزه‌آرکادیو، نقشی پررنگ در تحولات ماکوندو ایفا می‌کند اما بعدها متوجه می‌شویم که تاریخ فراموش‌کارتر از آن‌چه تصور می‌شود است و چنان‌چه در انتهای رمان شاهد هستیم، چند دهه بعد از وقایع، همگی آن‌ها فراموش می‌شوند و حکومت‌ها، تاریخ را آن‌طور که می‌خواهند می‌نویسند و آن‌چه نمی‌پسندند به‌طورکلی انکار می‌کنند و به‌دست نسیان می‌سپارند. آئورلیانو بوئندیا، پرچم‌دار مبارزه‌ی `آزادی‌خواهان` با `محافظه‌کاران` می‌شود و از آن پس لقب سرهنگ آئورلیانو بوئندیا را به‌خود می‌گیرد. سی و دو جنگ خونین به راه می‌اندازد که در همه‌ی آن‌ها شکست می‌خورد و صاحب هفده پسر با نام آئورلیانو و پسر دیگری با اسم آئورلیانو خوزه می‌شود، اما همه‌ی پسرانش قبل از رسیدن به سی و پنج‌سالگی از بیم شورش دوباره‌ی پدر علیه حکومت، کشته می‌شوند. شرکت موز، وارد ماکوندو می‌شود و آن‌جا را متحول می‌کند، اما با بارش مدام باران (چهارسال و یازده‌ماه و دو روز!) از آن‌جا می‌رود و ماکوندو انگار که نمودار آبادی‌اش به اوج رسیده باشد و بار دیگر رو به افول برود، کم‌کم رو به نابودی می‌رود و اضمحلال خانواده‌ی بزرگ بوئندیا نیز کم‌کم آغاز می‌شود. در واقع در طول رمان شاهد شکل‌گیری و زوال خانواده‌ی بوئندیا که سرگذشت ماکوندو هم در موازات آن‌قرار دارد، هستیم. در این رهگذر شخصیت‌های زیادی وارد رمان می‌شوند و وقایع فراوانی رخ می‌دهد. ملکیادس، مردی کولی است که نقش اساسی در سرگذشت خانواده‌ی بوئندیا ایفا می‌کند. این مرد، با مکاتیب خود آینده‌ی خانواده‌ی بوئندیا را پیش‌بینی کرده است و چند نسل از بوئندیاها در پی کشف رمز او، ساعت‌ها در اتاق او می‌گذرانند و سال‌های عمر خود را تلف می‌کنند تا نهایتن یکی از آخرین آن‌ها می‌تواند آن رمز را کشف کند که در آن، سرگذشت خانواده‌ی بوئندیا چنین پیش‌بینی شده: `اولین آن‌ها را به درخت می‌بندند و آخرین آن‌ها طعمه مورچه‌ها می‌شود` و این مصداقی است از خوزه‌آرکادیو بوئندیا که بعد از این‌که دچار جنون می‌شود او را به درخت می‌بندند و البته فرزند خود او، که همان لحظه و پس از غفلت او طمعه‌ی مورچه‌ها می‌شود و پس از آن‌که نسل بوئندیاها از بین می‌رود، ماکوندو نیز با طوفانی در هم می‌پیچد و در حالی که مدت‌هاست به شهر مردگان شباهت یافته و اثری از آبادانی در آن دیده نمی‌شود، برای همیشه از زمین محو می‌شود. تنها نکته‌ای که دلم می‌خواهد به آن اشاره کنم، این است که شاهکارها آسان خلق نمی‌شوند و سال‌ها ذهن نویسنده را درگیر می‌کنند؛ اشاره‌ای می‌کنم تا متوجه شوید، مارکز، سال‌های سال طرح این رمان را در ذهن داشته است. رمان کوتاه `کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد` در سال 1957 نوشته شده و مارکز یازده سال بعد در سال 1968، صد سال تنهایی را منتشر کرده، اما به طرز اعجاب‌انگیزی در `کسی به سرهنگ….` ماکوندو و سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آفریده شده‌اند. پرسوناژ اصلی `کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد` که تنها با نام سرهنگ نامیده می‌شود، سالیان درازی است که هر جمعه منتظر رسیدن نامه‌ای ‌است که حقوق بازنشستگی او را به رسمیت بشناسد. درواقع سرهنگ یکی از انقلابیونی است که شصت سال قبل درپانزده سالگی درحالی که نوجوانی بیش نبوده در مقام خزانه‌دار انقلاب در یکی ازجنگ‌‌های داخلی شرکت داشته و با سرهنگ آئورلیانو بوئندیا دیدار داشته و وجوهات جنگ داخلی را شخصن تحویل او داده و از او رسید گرفته است. ازآن پس حکومت به این افسران انقلابی قول پرداخت غرامت داده است و با گذشت سالیان سال، هنوزسرهنگ به انتظار عملی‌شدن این وعده است… و این سرهنگ، کسی نیست جز افسر جوانی که در رمان `صد سال تنهایی` وجوهات جنگ را به سرهنگ آئورلیانو بوئندیا تحویل می‌دهد و رسید می‌گیرد و نپرداختن حقوق بازنشستگی‌اش هم، خواسته‌ی اصلی و یکی از موارد کشمکش سرهنگ بوئندیا با حکومت است که او سعی می‌کند آن‌ها را وادار به پذیرش پرداخت حقوق بازنشستگی به نظامیان سابق کند. پنداری که `کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد` پس از `صدسال تنهایی` نوشته شده باشد و از آن ایده گرفته باشد، در حالی که دومی یازده سال بعد از اولی منتشر شده است! 

 

 

`Many years later, as he faced the firing squad, Colonel Aureliano Buendía was to remember that distant afternoon when his father took him to discover ice.` It is typical of Gabriel García Márquez that it will be many pages before his narrative circles back to the ice, and many chapters before the hero of One Hundred Years of Solitude, Buendía, stands before the firing squad. In between, he recounts such wonders as an entire town struck with insomnia, a woman who ascends to heaven while hanging laundry, and a suicide that defies the laws of physics: A trickle of blood came out under the door, crossed the living room, went out into the street, continued on in a straight line across the uneven terraces, went down steps and climbed over curbs, passed along the Street of the Turks, turned a corner to the right and another to the left, made a right angle at the Buendía house, went in under the closed door, crossed through the parlor, hugging the walls so as not to stain the rugs, went on to the other living room, made a wide curve to avoid the dining-room table, went along the porch with the begonias, and passed without being seen under Amaranta`s chair as she gave an arithmetic lesson to Aureliano José, and went through the pantry and came out in the kitchen, where Úrsula was getting ready to crack thirty-six eggs to make bread. `Holy Mother of God!` Úrsula shouted. The story follows 100 years in the life of Macondo, a village founded by José Arcadio Buendía and occupied by descendants all sporting variations on their progenitor`s name: his sons, José Arcadio and Aureliano, and grandsons, Aureliano José, Aureliano Segundo, and José Arcadio Segundo. Then there are the women–the two Úrsulas, a handful of Remedios, Fernanda, and Pilar–who struggle to remain grounded even as their menfolk build castles in the air. If it is possible for a novel to be highly comic and deeply tragic at the same time, then One Hundred Years of Solitude does the trick. Civil war rages throughout, hearts break, dreams shatter, and lives are lost, yet the effect is literary pentimento, with sorrow`s outlines bleeding through the vibrant colors of García Márquez`s magical realism. Consider, for example, the ghost of Prudencio Aguilar, whom José Arcadio Buendía has killed in a fight. So lonely is the man`s shade that it haunts Buendía`s house, searching anxiously for water with which to clean its wound. Buendía`s wife, Úrsula, is so moved that `the next time she saw the dead man uncovering the pots on the stove she understood what he was looking for, and from then on she placed water jugs all about the house.` With One Hundred Years of Solitude Gabriel García Márquez introduced Latin American literature to a world-wide readership. Translated into more than two dozen languages, his brilliant novel of love and loss in Macondo stands at the apex of 20th-century literature

Scroll To Top
Close
Close
Shop
Sidebar
0 Wishlist
0 Cart
Close

My Cart

Shopping cart is empty!

Continue Shopping

Send this to a friend